لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.سوهو: اره هست الان بهش میگم بیاد
برگشت بره ییبو رو صدا کنه که باهاش مواجه شد. ژان و سهون هم متوجه ییبو شدن ولی نگاه پر از خشم ییبو و دست های مشت شده اش، باعث شد اخم محوی روی صورت ژان بشینه.
خیز برداشتنش به سمت ژان انقدر سریع بود که هیچکدوم فرصت هیچ کاری نداشتن و مشت محکمش، توی صورت ژان فرود اومد.
_ عوضی....اشغال حروم زاده...خودم با دست های خودم میکشمت
قبل از اینکه سهون و سوهو از بهت و ژان از شوک مشتی که خورده بیرون بیاد، مشت دیگه ای توی صورتش فرو اومد و شدت ضربه و شوکه بودنش باعث شد روی زمین بیوفته.
ییبو محکم یقه اش رو گرفت و فریاد کشید._ حالم ازت بهم میخوره عوضی عقده ای...تو یک خودخواهِ خودنمایی که عقده توجه کورت کرده...حالم بهم میخوره از اینکه حاضری به خاطر نشون دادن خودت هرکاری بکنی
ژان همچنان بهت زده از درد شدید توی گونه و دهنش و حرف های ییبو بهش نگاه میکرد. مشت ییبو بالا رفتن تا بار دیگه توی صورت ژان فرود بیاد، ولی توسط سهون که تازه به خودش اومده بود گرفته شد.
سهون با چهره ای که از خشم قرمز شد بود، ییبو رو از روی ژان عقب کشید.
سهون: گمشو عقب
قبل از خیز برداشتن دوباره اش به سمت ژان، توسط سوهو و چانیول که تازه متوجه شده اتفاقات شده بود، متوقف شد. سهون بی توجه به تقلاها و فریاد های ییبو، ژان رو از روی زمین بلند کرد و صورتش رو نگاه کرد.
خواست به سمت ییبو بره که مچش توسط ژان گرفته شد. با اینکه تمام وجودش از خشم درحال سوختن بود، به خاطر ژان سکوت کرد و کنارش ایستاد.
صدای فریاد های ییبو همچنان توی گوش هاشون میپیچید.
_ اشتباه میکردم فکر میکردم آدمی...تو فقط مثل یک طاووس خودنمایی و حاضری برای نشون دادن خودت دست به هرکاری بزنی....برای خودم متاسفم که فکر میکردم ارزش جایگاهت رو داری....معلوم نیست به خاطرش دست به چه کارهایی زدی....شاید حتی به خاطرش حاضر شدی....
چانیول که میدونست حرف هایی ممکنه در ادامه از دهن ییبو بیرون که جبران شدنی نباشه، سریع دهنش رو گرفت و مانع ادامه حرف هاش شد.
چان: ساکت ییبو....کافیه...دیگه کافیه...دو دقیقه خفه شو
با تشر چانیول، ییبو بلاخره آروم گرفت و سکوت کرد. چهره ژان در طول تمام حرف های ییبو، هیچ حسی نداشت. ولی حالا از تمسخر و تاسف پر شده بود. پوزخندی زد و دستش رو روی گوشه لب پاره شده و خونیش کشید.
صدای آروم و بی حسش توی گوش هرسه تاشون پیچید و باعث شد چانیول احساس کنه موج وحشتناکی از امواج منفی بهش برخورد کرد. اصلا حس خوبی نسبت به این صدای بی حس ژان نداشت.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
THE GAME OF DESTINY
БоевикFiction: THE GAME OF DESTINY genre: Action _ mafia _ thriller _ angst _ romance Author: SHIA _ HANA couple: YiZhan همه ما برای زندگی هامون برنامه ریزی های زیادی داریم. تصمیمات بزرگی میگیریم و میخوایم از خیلی چیزها دوری کنیم. ولی گاهی فراموش میکنیم...