لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.وارد اتاق ژان شد و با دیدنش روی تخت، سریع به طرفش رفت. مارک دقیقا کنارش نشسته بود و با نگرانی به رییسش نگاه میکرد.
سهون: چیزی نگفت؟
مارک: نه سریع از حال رفت
سهون: براش لباس بیار....لباس راحت تنش کنم
مارک سریع یک دست لباس تمیز به سهون داد و سهون هم با آروم ترین حالت ممکن لباس های ژان رو عوض کرد. با ضربه ای که به در اتاق خورد، مارک در رو باز کرد و کنار رفت تا دکتر وارد بشه.
× سلام قربان....
سریع کنار ژان نشست و وسایلش رو در آورد تا معاینه اش کنه.
× چه اتفاقی براشون افتاده؟
سهون خیلی خلاصه بهش گفت که چند روزه هیچی نخوره، حتی آب. دکتر با دقت معاینه اش کرد و تمامی علائمش رو چک کرد. وقتی معاینه اش تموم شد، همونطور که برای سهون توضیح میداد، سرمی به ژان وصل کرد.
× خوشبختانه به جز ضعف و کم آبی هیچ مشکلی ندارن....من براشون چندتا سرم تقویتی میذارم، چون نمیتونن خیلی غذا بخورن.....خودتون میتونید براش وصل کنید؟
سهون سری به نشونه تایید تکون داد.
× از یک سوپ خیلی رقیق و آبکی شروع به غذا دادن بهش بکنید. ۴ وعده و یک کاسه متوسط....بهتره خیلی هم توش ادویه نذارید که معده اش رو اذیت نکنه. آب هم اول آب ولرم بهش بدید و کم کم اب رو خنک تر کنید. حدودا ۳ روز طول میکشه تا اون حالت ضعف از بین بره....بعد غذای گوشتی و مقوی رو شروع کنید تا قوای بدنیش کامل برگرده
سهون: ممنون دکتر....پس دیگه مشکلی نیست؟
× نه قربان...مشکلی نیست....این سرم هارم گذاشتن براتون....فقط ممکنه از ضعف تب کنن که براشون یک داروی تب بر گذاشتم...مشکل خاصی نیست و زود تبشون پایین میاد ولی خب حواستون بهش باشه. الان یکم بدنشون گرمه ولی تب نیست
سهون: باشه متوجه شدم ممنون
مارک با اشاره سهون، دکتر رو به بیرون راهنمایی کرد. بعد چون آشپز عمارت نبود، خودش وارد آشپزخونه شد تا برای رییسش سوپی که دکتر دستور داده رو درست کنه.
سهون کنار ژان نشست و با پارچه تمیزی مشغول خنک کردن بدن ژان شد. تمام مدت با نگرانی بهش خیره شده بود و توی دلش بی وقفه به ییبو فحش میداد. گرچه خودش هم میدونست که ژان هم به اندازه ییبو مقصره.
ولی این موضوع که ژان تنهایی تاوان اشتباه دونفرشون رو داده بود باعث عصبانیتش میشد. دیدن ژان توی این وضعیت قلبش رو به درد میورد.
با اینکه به خاطر این موضوع که از سن کم وارد این کار شده بودن، دفعات زیادی آسیب دیده بودن و سهون مطمئن بود این آسیب دیدگی در برابر بقیه آسیب هایی که ژان دیده هیچی نیست.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
THE GAME OF DESTINY
БоевикFiction: THE GAME OF DESTINY genre: Action _ mafia _ thriller _ angst _ romance Author: SHIA _ HANA couple: YiZhan همه ما برای زندگی هامون برنامه ریزی های زیادی داریم. تصمیمات بزرگی میگیریم و میخوایم از خیلی چیزها دوری کنیم. ولی گاهی فراموش میکنیم...