part 63

158 51 455
                                    

لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.

************

سهون همونطور که زمین و زمان رو فحش میداد، دستمال دیگه ای رو روی لب پاره شده ژان فشار داد.

سهون: اون وانگ ییبوی عوضی...باید دستشو میشکستم...عوضی بیین چه بلایی سر صورت نازنینت اورده....

بکهیون با دیدن صورت جمع شده از درد ژان، دست سهون رو کنار زد و خودش آروم و با ملایمت مشغول تمیز کردن زخم ژان و تلاش برای کاهش خونریزیش شد. مشت قوی ییبو و ضرب دستش لب ژان پاره کرده بود.

سهون با بیکار شدن دستش، توی اتاق راه میرفت و به غر زدن و فحش دادنش ادامه میداد. مارک جلوتر اومد و کنار ژان روی تخت نشست.

مارک: بخیه نمیخواد؟

بک: نه فکر کنم....خیلی درد میکنه ژان؟

+ بی حسه....

با خونریزی دوباره زخم لبش، تصمیم گرفت به بسته نگه داشتن دهنش ادامه بده.

بک: اصلا نذاشت حرف بزنی؟؟

سهون که سوال بکهیون رو شنیده بود، با فریاد نه ای گفت که باعث شد هرسه نفر نشسته روی تخت از جاشون بپرن.

بک: زهرمار با اون صدات...ترسیدم

سهون: عوض حتی مهلت نداد ریخت نحضش رو ببینیم....به خودمون اومدیم مشتش توی صورت ژان بود...پسره احمق...معلوم نیست چی پیش خودش فکر میکنه

مارک که بابت گفتن ماجرا به جین‌یونگ، احساس عذاب وجدان شدیدی میکرد، بازوی ژان رو گرفت. ژان صورتش رو به طرفش چرخوند و با دیدن چهره مظلوم و شرمنده اش، سوالی نگاش کرد.

مارک: من رو ببخش...من نمیدونستم چه اتفاقی افتاده...وگرنه حرفی نمیزدم

+ اتفاقا کار خوبی کردی....وقتی بدونه عذاب و دردش بیشتره

بک: حرف نزن شیائو ژان تا این خون کوفتی بند بیاد

با تشری که بکهیون بهش زد، آروم نشست ولی با یادآوری چیزی سرش رو به شدت به طرف مارک چرخوند و گفت:

+ برو مدارک رو ناشناس بده برسونن به رییس وانگ....لازمه یک چیزایی رو بدو....

صداش با گرفته شدن گوشش توسط بکهیون قطع شد. مارک هم برای اینکه نفر دومی که مورد خشم بکهیون واقع میشه خودش نباشه، سریع از اتاق بیرون رفت تا به دستور ژان رسیدگی کنه.

THE GAME OF DESTINYTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang