part 4 (S2)

158 49 237
                                    

لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.


سهون: این وقت شب؟

+ فقط ۷ ساعت و ۳۰ دقیقه وقت داریم سهون

سهون با شنیدن زمان سریع از سرجاش بلند شد و بعد از عوض کردن لباس هاش از هتل بیرون زد. بکهیون هم سریع پشت سیستم نشست و با اطلاعاتی که سوهو براش فرستاده بود مشغول ردیابی شد.

ژان همزمان که ییبو در ارتباط بود، دنبال اطلاعات دقیق افرادی که لوهان رو گروگان گرفته بودن میگشت.

+ ازت چی میخوان ییبو؟

_ هیچی انتقام....گفته اگه میتونم نجاتش بدم

+ باهات تماس نگرفته؟

_ نه فقط وویس فرستاده و گفته به محض تموم شدن زمان میکشتش

+ حاضر نیست تو رو با اون عوض کنه؟

صدایی که شنید صدای ییبو نبود پس حدس زد تماس سربلندگوعه.

چان: منظورت چیه؟ یعنی میگی به جاش ییبو رو بکشن؟

+ منظورم این نیست احمق گوش دراز....میخوام ببینم چقدر تو کشتنش مصممن

_ نه حاضر نیست

+ پس حتی اگه بهش برسی هم میکشتش

_ میخوای چیکار کنی؟

+ نجاتش بدم؟

_ چطوری؟

+ اونش دیگه به تو ربطی نداره...من برادرت رو زنده تحویلت میدم

_ اول گفتی سالم

+ خب نظرم عوض شد...سالمشو قول نمیدم ولی زندشو چرا

_ خیلی خب...

+ اگه چیز جدیدی فرستادن بهم بگو

_ باشه...منم ۲ ساعت دیگه پروازمه

+ دیوونه ای؟ برای چی میخوای بیای؟ تا برسی کلی دیر شده

_ پس انتظار داری بشینم همینجا و هیچ کاری نکنم؟

+ اومدنت چه فایده ای داره؟...فقط بسپارش به من

_ اخه.....

+ همین که گفتم وانگ ییبو...اومدنت بی فایده اس....من فردا برادرت رو بهت تحویل میدم...آمریکا دیگه براش امن نیست...باید بفرستیش یه جای دیگه

_ نمیتونم بیکار بمونم

+ بیکار نمون.....فکر یه زندگی جدید توی یه جای جدید کن....همه امکاناتشو آماده کن که سریع بفرستیش اونجا

_ خیلی خب باشه.....

کمی مکث کرد و بعد با صدای ارومی تری گفت:

_ لطفا نجاتش بده

+ نجاتش میدم نگران نباش

_ ممنون

THE GAME OF DESTINYOnde histórias criam vida. Descubra agora