لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.
(آقا مدیونید فکر کنید داشت یادم میرم پارت بذارم و یکی از ریدرا باعث شد یادم بیاد.😀)ییبو اومد جلوی میز مقابل ژان ایستاد.
_ میخوای چیکار کنی؟؟
+ احتمالا با دزدیدن موبایل بهش شنود وصل کنیم
_ چه هوشمندانه.....
+ ایده بهتری داری؟؟
_ میتونیم بریم توی محل اقامتش و گیرش بندازیم
+ اون یک پلیس خیلی حرفه ایه وانگ ییبو....احمقی یا چی؟ فکر میکنی نمیفهمه؟ حتی اگه نفهمه و بتونیم بریم سراغش، نمیتونه فرار کنه؟ باید راهی باشه که هیچ ریسکی نداشته باشه
_ اینم که من میگم راه بدون ریسکیه
+ بچه بازی رو بذارش کنار...ریسکه...ولی اگه بتونیم محل اقامتش رو پیدا کنیم و حدس من راجبش درست باشه، روش من روش مطمئن تریه
_ اگه نبود چی؟
+ اگه نبود اونوقت هرچی تو گفتی انجام میدیم
با اطمینان کامل این حرف رو زد و باعث شد ییبو ساکت بشه. به طرز عجیبی تا عصر بینشون سکوت برقرار بود و هیچ کل کل و بحثی شکل نگرفت. هرکسی مشعول کار خودش بود و کاری به کار کس دیگه ای نداشت.
این سکوت با اومدن ناگهانی و پر سر و صدای مارک، شکسته شد.
مارک: پیدا کردم....پیدا کردم رییس
ژان سریع به طرفش برگشت و بهش نگاه کرد. مارک اومد و مقابلش ایستاد.
مارک: محلی که اقامت داره پیدا کردم....حدستون درست بود، با همکارش ملاقات داشت و با دنبال کردنش فهمیدم توی یک هتل اقامت داره
همون موقع بقیه افراد که از بررسی خونه های امن، نا امید برگشته بودن، با شنیدن این حرف دورشون جمع شدن.
+ خوبه...دقیقا همونی که حدس میزدم....با چی رفت و اومد؟
مارک: با تاکسی.....
+ خیلی خب....میخوام ی تاکسی جور کنید
جینیونگ سریع به حرف اومد.
جینیونگ: من انجامش میدم
سهون: برنامه ات چیه؟
+ خودت چی فکر میکنی هونا؟
سهون: میخوای تاکسی رو بفرستی دم هتل....موبایلش رو بدزدی؟؟
+ بینگو....درسته.....تاکسی و راننده یکی از افراد خودمونه....یک نفر دیگه هم سوار میشه و موبایلش رو میدزده.....توی فاصله ای که متوجه نبودن موبایلش بشه، شنود رو کار میذاریم و وقتی زنگ میزنه برای پیدا کردن موبایلش....میگیم توی تاکسی افتاده و بیاد ببرتش. بعد میتونیم محل و زمان ملاقات رو از شنود تماس هاش بفهمیم

ŞİMDİ OKUDUĞUN
THE GAME OF DESTINY
AksiyonFiction: THE GAME OF DESTINY genre: Action _ mafia _ thriller _ angst _ romance Author: SHIA _ HANA couple: YiZhan همه ما برای زندگی هامون برنامه ریزی های زیادی داریم. تصمیمات بزرگی میگیریم و میخوایم از خیلی چیزها دوری کنیم. ولی گاهی فراموش میکنیم...