لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.( ببخشید که دیشب آپ نشد. به جاش امشب گذاشتم و شرط برسه فردا شبم میذارم.)
از اونطرف اون ۴ نفر با نگرانی منتظر بودن تا اون دوتا سریعتر از عمارت خارج بشن. سریع خودشون رو به حیاط عمارت رسوندن که ژان دوباره دستش رو از دست ییبو بیرون کشید.
+ حیوون نیستم که اینجوری منو همراه خودت میکشونی وانگ ییبو
ییبو با حرص بهش توپید.
_ ولی این رفتارات چیز دیگهای رو نشون میده، مثل اینکه خوشت میاد همینجوری ولت کنم و برم
+ نزدیک بود از پلهها بیفتم پایین عوضی
_ بهتر
+ مراقب حرف زدنت با...
همون لحظه تعدادی از گاردا از عمارت بیرون اومدن و اون دونفر مجبور به خاتمه دادن به بحثشون شدن. چانیول و سهون از طریق بیسیم توی گوششون، باکلافگی به مکالمهاشون گوش میدادن و چانیول با حرص دستشو لای موهاش کشید.
چان: الان چه وقت کلکل کردنه لعنتیا....بیایید بیرون دیگه....نکنه میخواید همونجا بمیرید؟
هردو با دیدن گاردا، سریعا اسلحههاشون رو بیرون آوردن و به تعدادی از اون افراد شلیک کردن. اما وقتی تعداشون بیشتر شدن و بهشون نزدیک شدنشون، مجبور به درگیری باهاشون شدن.
انگار قصد داشتن هردو رو زنده بگیرن. توی مدت زمان کوتاهی موفق شدن تعداد زیادی رو شکست بدن و فرصتی برای فرار فراهم کنن.
ژان سریع سمت ییبو رفت و هردو سریع پشت دیوار پنهان شدن.
+ فلش رو بده به من
ییبو سوالی نگاهش کرد.
_ چرا؟
+ باید یه جای امن پنهانش کنیم، زود باش بده
ییبو از توی جیبش فلش رو درآورد و سمت ژان گرفت. ژان همونطور که مشغول بررسی اطراف بود تا سروکلهی گارد دیگهای پیدا نشه بیحواس فلش رو گرفت که از دستش افتاد.
_ بگیرش دیگه لعنتی
ژان خم شد و فلش رو برداشت.
+ تو مثل آدم نمیدیش بهم
_ تو حواست پرته به من چه ربطی داره؟
ژان خواست جوابش رو بده اما با دیدن گاردی که از پشت به ییبو حملهور شده بود، سریع و توی یک حرکت، با اسلحهاش بهش شلیک کرد. ییبو بیتفاوت نگاهی به پشت سرش انداخت که ژان با غرور گفت:
+ قابلی نداشت، البته تو که بلد نیستی تشکر کنی
قبل از اینکه ییبو جوابی بهش بده، صدای کفری سهون توی گوششون پیچید.
VOUS LISEZ
THE GAME OF DESTINY
ActionFiction: THE GAME OF DESTINY genre: Action _ mafia _ thriller _ angst _ romance Author: SHIA _ HANA couple: YiZhan همه ما برای زندگی هامون برنامه ریزی های زیادی داریم. تصمیمات بزرگی میگیریم و میخوایم از خیلی چیزها دوری کنیم. ولی گاهی فراموش میکنیم...