لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.بریم برای پارت آخر فصل اول!
چند دقیقه بعد، با لرزیدن موبایلش توی جیبش، بدون باز کردن چشم هاش، تماس رو جواب داد.
+ هون....
سهون: پیداتون کردیم...ولی کجای فروشگاهید؟
+ سرویس بهداشتی پشت فروشگاه
طولی نکشید که صدای قدم هایی که به سرعت به سمتشون میومدن به گوشش رسید و چهره آشفته و نگران سهون و چانیول مقابلش قرار گرفت.
چشم های چانیول با دیدن ییبوی بیهوش توی آغوش ژان، از قبلش هم گرد تر شد و سریع کنار پاهاش زانو زد.
چان: چه...چه اتفاقی افتاده؟
سهون هم خودش رو بهشون رسوند و سریع کنارش نشست.
+ بهمون حمله شد....درگیر شدیم...نفهمیدم کی چاقو خورد....زخمشو بخیه کردم ولی باید برسونیمش بیمارستان
چان: کمک کنید بذارمش رو کولم
سهون و ژان بهش کمک کردن تا ییبو رو روی کولش بذاره و به سرعت از سرویس بیرون رفتن. سهون دوباره پشت فرمون نشست و ژان کنارش. چانیول هم ییبو رو روی صندلی عقب خوابوند و خودش هم سوار شد.
اصلا نمیدونست چه خبره، فقط ناگهانی سهون مقابل عمارت ظاهر شده بود و با خودش اورده بودش. حتی فقط فرصت کرد شلوارش رو عوض کنه و کتی روی تیشرت استین حلقه اش بندازه.
انقدر هردو هول بودن که به ذهنشون نرسیده بود چانیول با ماشین خودش بیاد. یا سهون حواسش نبود به جای رفتن دنبالش، فقط بهش زنگ بزنه.
بلاخره به هر شکلی بود، به ژان و ییبو رسیده بودن و الان در مسیر بیمارستان بودن. به محض رسیدنشون، چندتا پرستار با تخت منتظر بودن و با کمک هم ییبو رو روی تخت گذاشتن.
اونجا چانیول تازه متوجه شد که ژان از قبل به دکتر و بیمارستان اطلاع داده. سریع ییبو رو داخل بردن و دکتر بالا سرش اومد. نگاهش به زخمش انداخت و با دیدن بخیه هایی که تا حدودی جلوی خونریزی و وخیم شدن اوضاع رو گرفته بودن، سرش رو بالا آورد.
ژان با دیدن نگاهش به حرف اومد.
+ چاقو خورده...خونریزیش شدید بود...مجبور شدم...سعی کردم کاملا بهداشتی و استریل باشه
دکتر سریع تکون داد و با گفتن اینکه ییبو رو به اتاق عمل منتقل کنن، رفت تا آماده بشه. با برده شدن ییبو به اتاق عمل، سهون تازه فرصت کرد به ژان نگاه کنه و با گرفتن بازوهاش سر تا پاش رو بررسی کنه.
سهون: خوبی؟ آسیب که ندیدی؟
+ خوبم چندتا خراش ساده اس
سهون بی توجه به جوابش، یه پرستار رو صدا زد و ازش خواست ژان رو معاینه کنه. ژان خواست مخالفت کنه ولی با دیدن نگاه سرد و ترسناک سهون، اب دهنش رو قورت داد و مطیعانه همراه پرستار رفت.
![](https://img.wattpad.com/cover/356802527-288-k450198.jpg)
VOUS LISEZ
THE GAME OF DESTINY
ActionFiction: THE GAME OF DESTINY genre: Action _ mafia _ thriller _ angst _ romance Author: SHIA _ HANA couple: YiZhan همه ما برای زندگی هامون برنامه ریزی های زیادی داریم. تصمیمات بزرگی میگیریم و میخوایم از خیلی چیزها دوری کنیم. ولی گاهی فراموش میکنیم...