لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.افراد باند دارکمون که دقایقی قبل به مهمانی رسیده بودن، بعد از ورود و استقبال گرمی که ازشون شد، کنار اعضای باند دیگهای ایستاده و مشغول خوش و بش بودن.
جینیونگ در سکوت درحال تماشای اطراف و گوش سپردن به مکالمهی بقیه بود، اما میتونست بهخوبی متوجه نگاه ناتمرکز رئیسش بشه که بهنظر، دنبال کسی میگشت.
تردید زیادی برای پرسیدن سوالش داشت، اما درآخر دودلیاش رو کنار گذاشت و آروم پرسید:
جینیونگ: قربان...دنبال کسی میگردین؟
توجه ییبو با سوال جینیونگ شکسته و به اون جلب شد. اما قبل از اینکه جوابش رو بده، توجه چانیول هم معطوف به سوال پسر شده و نگاهی به ییبو انداخت.
چان: چیشده؟
نیمنگاهی به دو پسر، که منتظر گرفتن پاسخ سوالشون بودن انداخته و دوباره با چشمهاش به کاووش پرداخت.
_ افراد باند بلادی مانستر رو ندیدین؟
چانیول باید اعتراف میکرد که انتظار شنیدن این جواب رو نداشت، پس گفت:
چان: برای چی دنبال اونا میگردی؟
ییبو مکث نسبتا طولانیای کرد، بهطوری که چانیول تصمیم گرفت دوباره سوالش رو بپرسه، اما بالاخره صداش رو شنید:
_ با ژان کار دارم
هرچی بیشتر سوال میپرسید، بیشتر متعجب میشد، پس تصمیم گرفت بیخیال کنجکاویاش بشه و طبق خواستهی ییبو با چشمهاش و زیرنظر گرفتن فضای عمارت، مشغول پیدا کردن ژان و بقیه شد.
حینی که ییبو اطراف رو درنظر داشت، نیمنگاهش به چانیول افتاد، اما موفق نشد نگاهش رو کاملا ازش بگیره و لحظاتی به خیرهشدن بهش پرداخت.
_ رئیس پارک نظرت چیه فقط سرت رو بندازی پایین؟ داری با نگاهت همه رو قورت میدی
نگاه درشت و جدی چانیول، بعد از شنیدن جملهای که مخاطبش خودش بود، روی ییبو قرار گرفته و حالا کمی متعجب هم بهنظر میرسید.
چان: مگه نگاه من چشه؟
_ چیزیش نیست، فقط برو یه گوشه بشین و با بقیه گپ بزن، اینطوری بیشتر بهت میاد
اخمی بین ابروهاش جای گرفت و آماده برای اعتراض بود، اما صدای خندهی کوتاه و خفهی جینیونگ به گوشش رسید سرش به سمت اون پسر که کنار ییبو ایستاده بود، افتاده و مخاطب دیگهای رو برای اعتراض کردن انتخاب کرد.
چان: تو به چی میخندی؟
دستهاش رو جلوی دهنش گذاشت تا جلوی خندهاش رو بگیره و سرش رو آروم به نشانهی انکار تکون داد.

VOCÊ ESTÁ LENDO
THE GAME OF DESTINY
AçãoFiction: THE GAME OF DESTINY genre: Action _ mafia _ thriller _ angst _ romance Author: SHIA _ HANA couple: YiZhan همه ما برای زندگی هامون برنامه ریزی های زیادی داریم. تصمیمات بزرگی میگیریم و میخوایم از خیلی چیزها دوری کنیم. ولی گاهی فراموش میکنیم...