part 12 (S2)

150 47 316
                                    

لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.

یک هفته بعد

چند هفته ای بود که حال روحی ژان خوب نبود. سهون به خوبی این رو میفهمید، البته میدونست فقط خودش نیست و بقیه افراد هم این اواخر متوجه شدن. بعد از ماموریت هم همه چی بدتر شده بود و همین نگرانیش رو بیشتر میکرد‌

ولی هرچی تلاش میکرد فایده نداشت، ژان هیچی نمیگفت و این سهون رو به شدت عصبی کرده بود. این اولین باری بود که میدید ژان داره مشکلاتش رو ازش مخفی میکنه. نمیفهمید علتش چیه ولی هرچی بود تونسته ژان همیشه خونسرد رو کم کم عصبی کنه.

کلافه توی اتاقش قدم میزد و فکر میکرد چیکار میتونه بکنه. ژان این دو سه روز اخیر حتی با سهون حرف نمیزد که مبادا چیزی رو لو بده.

فایده نداشت سهون باید مجبورش میکرد حرف بزنه. مگه میشد سهون نتونه از پس ژان بربیاد؟ اون سهون بود و هرکاری میتونست بکنه.

به محض اینکه قصد خروج از اتاق رو کرد، در اتاق زده شد. خودش در رو باز کرد و به مارک که دم در اتاق بود نگاه کرد.

سهون: چیشده؟

مارک: یه بسته اس...برای ژان...ولی خب گفت حوصلشو نداره اون رو بدم به تو

سهون: چی؟

مارک: در اتاقو باز نکرد

سهون کلافه بسته رو ازش گرفت و خواست به طرف اتاق ژان بره، ولی حسی مانعش شد. نگاهی به بسته انداخت و دیدن اینکه فرستنده ای نداره، کنجکاوش کرد.

توی اتاق برگشت و به نگاه کنجکاو مارک اهمیتی نداد. با دست هایی که ناخوداگاه میلرزید و سهون دلیلی براش پیدا نمیکرد، بسته رو باز کرد.

مارک با دیدن حالتش، کمی نگران شد و جلوتر رفت. استرس عجیب و بی دلیل سهون، به مارک هم سرایت کرد و باعث شد بعد از اینکه کامل وارد اتاق شد، در رو ببنده.

سهون بسته رو باز کرد و چیزهای توش رو بیرون آورد. فقط عکس اول کافی بود تا نفس توی سینه اش حبس بشه و چیزهای توی دستش روی زمین سقوط کنه.

مارک با دیدن این صحنه قدمی جلو اومد ولی صدای بم شده و خشن سهون متوقفش کرد.

سهون: برو بیرون

مارک: ولی...

سهون: گفتم برو بیرون

فریاد سهون چیزی بود که شدیدا مارک رو متعجب کرد. توی تمام این سال ها این اولین باری که سهون سرش داد میزد. هرگر همچین اتفاقی نیوفتاده بود. ژان گاهی جدی میشد و توی ماموریت ها صداش بالا میرفت، ولی سهون؟ نه این اولین بار بود.

بی حرف عقب گرد کرد و از اتاق بیرون رفت. ولی نگرانی وحتشناکی که توی وجودش پیچیده بود، باعث میشد به تمام کائنات التماس کنه تا اتفاق بدی نیوفتاده باشه.

THE GAME OF DESTINYDonde viven las historias. Descúbrelo ahora