part 29

151 45 206
                                    

لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.

ژاو یو: منتظر چی هستید بی عرضه هاااا، بکشیدشوووون

بلافاصله بعد این حرف، یکی از افراد، که هنوز اسلحه توی دستش بود، قبل اینکه چانیول به سمتش بیاد، به سمت ییبو شلیک کرد.

ییبو که غافلگیر شده بود سریع جا خالی داد، ولی ژاو یو از این فرصت استفاده کرد و موفق شد از زیر دستش فرار کنه. چانیول سریع سمت اون فرد رفت و توی یک حرکت اسلحه رو از دستش گرفت.

مشغول درگیری با اون افراد شد و ییبو که خیالش از اون فرد راحت شده بود، خیلی سریع دنبال ژاو یو که قصد فرار داشت، رفت.

ژاو یو که در حال فرار کردن بود، اسلحه اش رو درآورد و به سمت ییبو شلیک کرد. ییبو سریع پشت یکی از ستون های ساختمون مخفی شد.

بعد از چند لحظه، آروم سرش رو بیرون آورد و چند بار به ژاو یو که سعی میکرد سوار ماشینش بشه شلیک کرد.

ژاو یو که دید نمیتونه سوار بشه، شروع به دوییدن کرد. ییبو با دیدن، دویدن ژاو یو در جهت مخالف ماشینش، سریع از پشت ستون بیرون اومد. سرعتش رو بیشتر کرد تا به ژاو یو برسه، ولی ژاو یو متوجه شد و دوباره شروع به شلیک کردن به سمت ییبو کرد.

ییبو برای جلوگیری از تیر خوردنش به سرعت پشت یه ستون دیگه مخفی شد. از همون نقطه، با دقت هدف گیری کرد و یه گلوله به پای ژاو یو شلیک کرد که باعث شد روی زمین بیفته.

ییبو که فرصت رو مناسب دید، از پشت ستون بیرون اومد تا به سمت ژاو یو بره که همون لحظه، درد شدیدی رو توی بازوش حس کرد. بلافاصله روش رو برگردوند و با افراد زیادی که متعلق به ژاو یو بودن روبه رو شد.

یکی از اون افراد چاقوش رو به سمتش پرت کرده بود که خراش نسبتا بزرگی روی بازوی ییبو ایجاد کرد.

به سرعت به سمت ییبو هجوم بردن و باهاش درگیر شدن تا ییبو سمت ژاو یو نره و رییسشون موفق به فرار کردن بشه. ییبو که متوجه شد ژاو یو فرار کرده لعنتی به اون افراد که معلوم نبود از کجا پیداشون شده، فرستاد.

با عصبانیت چوبی که کنار ستون افتاده بود رو برداشت و با استفاده از اون، با چند حرکت، ۳،۴ نفر از افرادش رو زمین زد. مشت محکمی به پهلوی یکیشون زد و اون رو روی زمین انداخت، که باعث شد درد بدی توی بازوی خودش بپیچه.

با پاهاش محکم به زانوی فرد مقابلش کوبید و وقتی روی پاهاش افتاد، مشتی توی صورتش زد که روی زمین پرت شد. همونطور که به خاطر مبارزه و درد بازوش نفس نفس میزد، نگاهی به روبه روش انداخت.

هنوز افراد زیادی باقی مونده بودن. اسلحه‌اش که روی زمین افتاده بود رو برداشت و گلوله های باقی مونده‌ی اسلحه‌اش رو، توی پیشونی چند نفر از اون افراد خالی کرد. بعد اینکه اسلحه‌اش خالی شد، اون رو گوشه ای پرت کرد تا با بقیه‌اشون درگیر بشه.

THE GAME OF DESTINYOù les histoires vivent. Découvrez maintenant