talk to me(part 5)

3.9K 645 37
                                    

_سان...سان بیدارشو...
با شنیدن صدای دوست قدیمیش چشماشو باز کرد...دیگه سرش سنگین نبود فقط یکم گشنش بود...
÷چی...چیشده؟...
تهیونگ درحالی که روی مبل به سمت سان خم شده بود دوباره به حالت اولش برگشت و کمرش و به پشتی مبل تکیه داد و سر ووجین و که روی پاش خوابیده بود نوازش کرد...
_به خاطر همین اخراج شدی؟...
سان سرجاش نشست و موهاشو مرتب کرد...کمی به دور و بر نگاه کرد و تازه یادش ا‌ومد چه اتفاقی افتاده...
با چشماش دنبال ووجین گشت که اونو خوابیده کنار تهیونگ دید...
÷بیچاره شدم تهیونگ...کارم...زنم...حقوقم...سلامتیم...
_بهت انسولین زدم...حالت بهتره؟...
سان چشم غره ای به تهیونگ پوکری که از روی مبل نگاش میکرد رفت...
÷انقد بی احساس نباش ته...
_من الان نگران حالت بودم...این بی احساسیه؟
سان دستشو لای موهاش برد و نفسشو کلافه بیرون داد...
÷اوکی...حق با توعه...اره بهترم...فقط...خیلی گرسنم...
تهیونگ سر ووجین و اروم از روی پاش برداشت و یکی کوسنای مبل و زیر سرش گذاشت...
سمت اشپزخونه رفت تا ببینه چی میتونه از توی یخچال پیدا کنه...
÷خب زنگ می زنیم سفارش میدیم...
تهیونگ یه تیکه سینه مرغ از فریزر بیرون اورد و بازم پوکر به سان نگاه کرد...
_اقای باهوش اونو خودمم میدونم...ولی بد نیست یه نگاهی به ساعتم بکنی...
÷مگه ساعت...چیییی؟ ۴ صبحهههه!
تهیونگ استیناشو بالا داده بود و مرغ یخ زده رو زیر اب داغ ماساژ میداد تا یخش بازشه...
_اره...تا الان خواب بودی...شایدم بیهوش بودی...
÷تو چجوری اومدی؟...
_ووجین زنگ زد ...بچه داشت سکته میکرد...همینجوریشم من نمیفهمم چی میگه... فقط تونستم از بین گریه هاش اپا رو بشنوم...بعدم گفتم حتما چون اخراج شدی ناراحتی یا نمیدونم چیزیت شده...خودمو رسوندم و...فردا میدم درو درست کنن...
سان با تعجب به در خونه که پشتش یه مبل گذاشته بود تا بسته بمونه نگاه کرد...
÷چیکار کردی؟...
_درو شکوندم...ووجین که دستش به دستگیره نمیرسید...از شدت گریه و ترسشم اصلا به من گوش نمیداد..‌.
÷عیب نداره...خیلی ترسیده بود؟
بعد خودشو سمت ووجین غرق خواب کشیدو سرشو نوازش کرد...
تهیونگ بالاخره یه ماهیتابه پیدا کرد و روی گاز گذاشتش...
_خیلی...همش میگفت...اگه اپا بمیره من تنها میمونم...ببینم شین هه کجاست؟
سان پوزخند صداداری زد و پیشونی ووجین و بوسید...
÷عوضی...بزرگترین اشتباه زندگیم بود...باورت میشه؟...تو چشمای این بچه زل زد و گفت...ازت متنفرم تو و بابات از اولشم اشتباه بودین...کثافتتت(عصبی)
تهیونگ مرغارو ریز کرد و همراه کیمچی مشغول سرخ کردنشون شد...
_از روز اول بهت گفتم این ادم اشتباهه.‌..اما جوون بودی و...
÷بیخیال...بیا دیگه راجبش حرف نزنیم...تو همین هفته میرم طلاقش میدم...
تهیونگ کمی نمک و فلفل اضافه کرد و زیر گاز و خاموش کرد...
با دستگیره ماهیتابه رو برداشت و روی میز گذاشتش...
_ووجین چی میشه؟...تنها میمونه...
÷من پیششم...یه جوری نگو که انگار وقتی شین هه بود کاری میکرد...
_اماتو قراره بری سر کار...
÷کدوم کار ته(پوزخند)باید کلی بگردم...
_میای شرکت من...دارم کم کم شناخته میشم...احتیاج به یه مدیر برنامه مورد اعتماد دارم...(لبخند کجکی)
حال
÷عااا...هنوزم یادته ووجین من...تو اون موقع خیلی کوچولو بودی...
ووجین سرشو عقب اورد و خط فک تیز باباشو نوازش کرد...
><همه شو یادمه...مخصوصا شام خوشمزه ای که عمو تهیونگ اونشب درست کرد...(خنده نمکی)
صبح
وویونگ لیوان قهوشو سر کشید و برای بار هزارم شماره جونگ کوک و گرفت...
=مشترک مورد نظر خاموش میباشد...
×هایششش...نکنه چیزیش شده؟...
لپ تاپشو بست و سمت پنجره رفت...
×اخر از دست عشق مسخرششش به اون کیم تهیونگ یه کاری دستش میده...
یهو فکری به ذهنش رسید و سریع گوشیشو برداشت...دنبال شماره خونه کوک گشت و بهش زنگ زد...
×احمق...یه ساعت داری به گوشیش زنگ میزنی...
بعد از چند بوق.‌‌..
~بفرمایید...
×چو...سلام منم وویونگ...
~اوه...وویونگ شی...سلام حالتون چطوره؟
×خوب نیستم چو...این کوک لعنتی کدوم گوریه؟
~اوه...ایشون هنوز خوابن...
×چییی؟...تا الانننن(نگاهی به ساعت)الان ساعت ۱۱عه...
~دیشب...خیلی خسته بودن...انگار حالشونم خوب نبود...
×کی خوابید؟
~ن...نمیدونم...من خونه نبودم...دیر وقت رسیدم...
×بیدارش کن بگو بیاد اتلیه کلی کار داریم...
~یه بار برای صبحونه بیدارشون کردم...گفتم مزاحمشون نشم...
×هووفف لعنتی...باشه الان خودم میام‌.‌..
~اتفاقا همین الان کیک توت فرنگی درست کردم...
وویونگ یکباره همه ی ناراحتیو عصبانیتش از بین رفت و لبخند گشادی زد...این حقیقت محض بود که وویونگ دربرابر شکمش تسلیمه...
×پس حتما منتظرم باششش...
گوشیو قطع کرد و سمت در دوید و بعد از قفل کردنش سوار ماشینش شد و سمت خونه کوک روند...

سلام بازم منم هه سان🙂
ازتون ناراحتم...
من به عشق شما مینویسم...دلم میخواد نظر بدید و بگید خوشتون اومده یا نه🥺😢
حتی شرط ووت هم نمیذارم که اذیتتون نکنم 🙁
این وانشات هامم بخونین و به دوستاتون معرفی کنید ایتینی و ارمی های کیوتم😚
My florist boy
پربازدید ترین وانشاتم😍😍😍
Woosan Youtuber
این فیک و خیلی براش زحمت کشیدم سبکش خیللیییی خاصههه...حتما بخونیدش...😍🤫
My pink cotton candy
از اسمش مشخصه چقد سوییته😆😛

talk to meWhere stories live. Discover now