talk to me(part 53)

3.5K 401 114
                                    

_کوکو...کوکی کوچولوی من...

جونگ کوک با ناله تو جاش تکونی خورد و کمرشو گرفت...

+عوووم...

تهیونگ بلند شد و دستشو روی کمرش گذاشت که لرزید...

_درد میکنه عزیزم؟...

+عااای...داره نصف میشه...

تهیونگ پمادی که خریده بود و برداشت...بولیز کاموایی ای که تنش کرده بود و بالا داد و اروم شروع به مالیدن پماد به کمرش کرد...

_هیچی نیسسست...خوب میشی عزیزم‌...

+مثل...اون...موقع شدم...عای...

_کدوم موقع؟...

+اولین...بارم...البته...عاه...اون...خیلی...عاییی...بدتر بود...

تهیونگ بولیز کوک و پایین داد و سمت تلفن رفت...

_میدونم عزیزم...اولین بارت بود‌...خیلی باخودم حرف زدم که مراقب باشم اما‌‌‌...اون بدن لرزون و ظریفت نمیذاشت...

+میدونی بعدش تا ۱هفته نتونستم برم مدرسه...

_چی؟...۱هفتهههه؟

+اوهوم...نمیتونستم حتی تکون بخورم‌...به مامان بابامم گفتم دعوا گرفتم...و اونا کل یه هفته میخواستن اسم اون ادم و از زیر زبونم بکشن بیرون(خنده)

_اوه...(خنده)قول میدم...از این بعد یکم بیشتر خودمو کنترل کنم...

جونگ کوک چرخید و روی کمر خوابید و دستشو زیر سرش گذاشت و به تهیونگ نگاه کرد‌...

هنوزم اعتقاد داشت که اگر تهیونگ ۱۰۰۰سالشم بشه جذاب ترین مرد دنیاست و نمیتونه دوسش نداشته باشه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

هنوزم اعتقاد داشت که اگر تهیونگ ۱۰۰۰سالشم بشه جذاب ترین مرد دنیاست و نمیتونه دوسش نداشته باشه...

تهیونگ لبخندی به چشمای خیره کوک زد و با فرد پشت تلفن صحبت کرد...

_سلام...لطفا صبحونه مارو برامون بیارید...یه کیسه اب گرم هم میخواستم...اتاق ۲۳۰...بله بله کیم...ممنونم...

خواست به کوک بگه که الان صبحونه میارن اما با کوکی غرق خواب روبه رو شد...

خواست به کوک بگه که الان صبحونه میارن اما با کوکی غرق خواب روبه رو شد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
talk to meWhere stories live. Discover now