بعد از رقص تانگو و پذیرایی و شام و کیک نوبت عکاسی از تهیونگ و داماد های دیگه بود...
اونقدر خبرنگار جلوی در تالار جمع شده بود که دیگه محافظا و حراست تالار هم از پسشون برنمیومدن...
مگه میشد عکاسی از تهیونگ و توی شب عروسیشون از دست بدن؟...اونم وقتی عکاس داماد باشه...
وویونگ بعد از عکسبرداری دونفره و تکی عقب رفت که دستی دور بازوش حلقه شد و عقب کشیدش...
با تعجب برگشت و هانیول و دید که صندلی ای کنار خودش عقب کشیده و منتظرشه...
×عا...تو بودی؟
=اره خب میخواستی کی باشه پس؟...بیا بیا کارت دارم...
وویونگ با تعجب بازوشو مالید و کنارش نشست...
چقدر زورش زیاد بود...
هانیول گوشیش و بیرون اورد و اول چند تا سلفی دونفره گرفت و بعد با هیجان روی ران وویونگ زد...
=یاااا...سان بهت گفته قبلا مدل بوده؟...
وویونگ به چشمای درشتش که منتظر نگاهش میکرد نگاه کردو از شباهتش با ووجین لبخندی زد...
×اوه...خب اره...
هانیول خودش و جلوتر کشید و موهاشو از چشمش کنار داد...
=خبببب؟...ببینم عکساشم نشونت داددد؟
×عااا...نه...یعنی...
=هوووف...از دست تو...یعنی تاحالا نخواستی که ببینی؟
وویونگ دهنشو چند بار باز و بسته کرد تا چیزی بگه اما نتونست...
جدا چرا تاحال به عقلم نرسیده؟...
من خیلی کنجکاو بودم اما...
=بیا...بذار چند تا وویونگ پسندشو نشون بدم...اوه...راستی ببینم استایل مورد علاقه تو چیه؟...هوم؟...از این عضله هایی که رگاشون زده بیرون؟...یا یه بدن روفرم و عاممم متوسط یااا...
وویونگ دست هانیول و گرفت و نگاهش کرد...
×سان...همین...قطعا توی عروسیمون جواب همچین سوالی مشخصه...
هانیول نگاهش کرد و قیافش🥺(اینشکلی)شد...
=ایگووووو...کیووت...اوه ببینم تو اصلا تاحالا بدن...
×هایششش هانیول...تروخدا فقط عکسارو نشون بده...
هانیول خندید و سر تکون داد و سریع گوشیشو بیرون اورد...
=ارسو ارسوووو...
توی گوشیش سریع چیزی و تایپ کرد و گوشیو سمت وو گرفت...
=اووووه ایناهاشش اون خوباشو گذاشتم اخر کار نشون بدم(چشمک شیطانی)
وویونگ از شیطنت هانیول خندش گرفت و گوشیو ازش گرفت که لبخندش ماسید...
YOU ARE READING
talk to me
Fanfiction[تمام شده✅] جئون جونگ کوک عکاسی که درست یک ساله عاشق مدلی که جدیدا حسابی درخشیده کیم تهیونگ ملقب به وی شده... +شرط استخدامش بالای ۳۰ سال بودنه...ولی من هنوز ۲۴ سالمههههه... 🐾🐾🐾🐾🐾🐾🐾 جونگ وویونگ پسری تنها که دوست و ادیتور جونگ کوکه و تاحالا چند...