talk to me(part 77)

2.4K 295 252
                                    

عروسی توی یه تالار و یه روز برگزار میشد...

داماد ها یه ارایشگاه رفته بودن...

طراح لباسا یه نفر بود...خیاطشون هم یه نفر بود...

به اصرار کوک ماشین عروسشون زردآلو شد...

و ماشین عروس ووسان هم ماشین سان شد...

ووجین پیش هوسوک و چو بود و از اون جایی که خیلی خونگرم بود سریع بهشون عادت کرده بود...

درمان ته کوک ۱هفته ی پیش تموم شده بود و اونا الان واقعا تغییر کرده بودن...مخصوصا تهیونگ...

وویونگ موهاشو طلایی کرده بود و کوک ترجیح داده بود موهاش فعلا همون فندقی باشه...

کوک و وویونگ طبقه بالا و تهیونگ و سان طبقه ی پایین بودن...

بالاخره کار موهاشون هم تموم شد و ارایشگرها اجازه دادن بلند شن...

وویونگ کتشو پوشید و کت مشکی با سنگ کاری های نقره ای کوک رو هم بهش داد...

+اووووه...این لباس واقعا قشنگه...نمیدونستم هیونگ انقدر مهارت داره...

وویونگ خندید و یقه ی کتشو براش درست کرد...

×هممم...چقدر زیبا شدی کوکی من...باورم نمیشه(بغض)...انگار همین دیروز بود که تو توی اتلیه میشستی و با دیدن عکسای کوک...سر من غر میزدی که چرا عکاسش نیستی...

کوک لبخندی زد و وویونگ و بغل کرد...

+بغض نکن وو.‌‌‌‌‌..خوشحال باششش...امروز عروسیمونه...تو یه روز...باورت میشه؟...عاااه...این...برای من خیلیییی باارزشه...راستی...توهم خیلی جذاب شدی...

وویونگ با خنده عقب اومد و صورتشو باد زد تا چشمای نمدارش خشک شن...

*اوه...داماد ها اومدن دنبالتون...از این طرف بفرمایید(لبخند)

وویونگ و کوک پشت سر خانمی که صداشون کرده بود رفتن و به در ورودی رسیدن...

*اماده این؟...

کوک با استرس خندید و سرشو تکون داد و وویونگ هم بله ی ارومی گفت...

در باز شد و سان و تهیونگ درحالی که گلی که از دسته گل ته کنده شده بود و درست میکردن مشخص شدن...

با صدای در سرشونو بالا اوردن و نگاهشون به دوتا فرشته ای که توی چهارچوب در بودن افتاد...

ته کوک

تهیونگ گلی که کنده شده بود و پرت کرد و با دسته گل سمت کوک رفت...

کوک با خنده ی خرگوشی ای که به خاطر برق لباش درخشان تر به نظر میرسید به تهیونگ نگاه کرد...

تهیونگ با دهنی نیمه باز سرتاپای کوک و نگاه کرد و لبخند کمیابی زد...

_اوووه...فا...یعنی...وااااو...این...خیلی زیبا شدی عزیزممممم(خنده مستطیلی)

talk to meWhere stories live. Discover now