÷میتونستی امشبو بمونی رانندگی این وقت شب خطرناکه...
وویونگ ووجین و از پاهاش جدا کرد و روی مبل نشوندش...
×نه شبارو باید خونه ی خودم باشم...
÷ببخشید امروز وقت نشد ولی فردا حتما راجب شرایط و حقوقت صحبت میکنیم...
×مهم نیست سان...فردا باید ساعت چند اینجا باشم؟...
÷من ۷راه میوفتم...باید قبل از من برسی...
وویونگ سر تکون داد و گونه ی ووجین و بوسید...
×فردا میبینمت فرشته کوچولوی من(لبخند)
ووجین هم سریع گونه وویونگ و بوسید و نمکی خندید...
><شب بخیر وودونگی...دوست دارم(لبخند)
وویونگ خندید و در و باز کرد...
×نادووو...
..........
با طلوع خورشید سرش سمت پنجره چرخید...از وقتی که تهیونگ به خونه رسوندش تا الان نتونسته بود بخوابه...
+یعنی شرطش چیه؟...
به پهلوی دیگش چرخید و دماغشو خاروند...
+کاش گی بود...کاش حداقل امنیسکشوال بود(یعنی به هردو جنسیت تمایل داره ولی نه یک اندازه)
به عکس بزرگی از تهیونگ که روی دیوار زده بود خیره شد...
+اون چشما فقط باید منو ببین...اگه قراره به بهونه ی لال بودنم به لبام خیره بشی تا بفهمی چی میگم...حاضرم تا اخر عمرم لال بمونم...
دستشو روی لباش کشید و نالید...
+من میخوامشون...من اون لبای لعنتیتو میخوام...دلم میخواد وقتی بهم پوزخند میزنی یا تیکه میندازی...لبامو روی لبات بکوبم و اونقدر ببوسمت تا حرفت یادت بره...
دستشو روی رانش کشید و قطره اشکی از حسرت روی گونش چکید...
+دلم میخواد رد انگشتات و لبات روی کل تنم کبود بشه...مثل این...
با یاداوری پسری که دیشب داشت زیر لگدای تهیونگ جون میداد گریش شدیدتر شد...
+من حتی به اندازه ی اون پسرم نبودم...(گریه)اگه جلوتو نمیگرفتم واقعا میخواستی اون پسر و با خودت ببری؟...میخواستی تا صبح باهاش...
چشماش گرد شد و اشکاشو تند تند با دستاش پاک کرد و مثل دیوونه ها خندید...
ŞİMDİ OKUDUĞUN
talk to me
Hayran Kurgu[تمام شده✅] جئون جونگ کوک عکاسی که درست یک ساله عاشق مدلی که جدیدا حسابی درخشیده کیم تهیونگ ملقب به وی شده... +شرط استخدامش بالای ۳۰ سال بودنه...ولی من هنوز ۲۴ سالمههههه... 🐾🐾🐾🐾🐾🐾🐾 جونگ وویونگ پسری تنها که دوست و ادیتور جونگ کوکه و تاحالا چند...