درحالی که موهای ووجین که سرش روی سینش بود و نوازش میکرد به جلو خیره بود و توی فکر کوک بود...
÷خب...ماهم باید یه مشاور خوب پیدا کنیم چاگی...
وویونگ نگاهشو به سان داد و گیج نگاهش کرد...
×مشاور؟
سان نگاهی به ووجین که با چشمای باز منتظر بهش نگاه میکرد انداخت...
÷برای همون...قضیه خودمون دیگه...
×اها...عجله نکن سان...نمیخوام الکی پول خرج کنی...
÷الکی نیست عزیزم...فعلا مهم ترین کار تو زندگیمه...ما هیچی نمیدونیم...احتیاج به راهنمایی داریم...توی همه ی مسائل...
وویونگ به دست سان که روی فرمون بود خیره شد و پوست لبشو کند...
×وقتی رسیدیم خونه...باید حسابامون و رو کنیم...اینجوری نمیشه...هردومون باید هزینه کنیم...
سان لبخندی زد و دست وویونگ و روی دنده گذاشت و نوازشش کرد...
÷هر چی تو بگی بیب(لبخند)
ووجین با دیدن دستاشون لبخند خوشحالی زد و سرشو توی سینه ی وو قایم کرد...
و توی دلش با خودش گفت...پس راسته که خدا دعای ما بچه ها رو زودتر براورده میکنه...
۳روز بعد
دست یخ کوک و محکمتر توی دستش گرفت و وارد اتاق شد...
خانم مسنی پشت میز نشسته بود که موهای جوگندمیشو گوجه ای بالای سرش بسته بود...
_وقت بخیر دکتر پارک...
+خسته نباشید...
دکتر پارک با چشمای کشیدش نگاهی به زوج روبه روش کرد و با دست به صندلیا اشاره کرد...
^روز بخیر...بفرمایید بشینید...
کوک و ته با هم روی دوتا صندلی روبه روی میز دکتر نشستن و بهش خیره شدن...
دکتر پروندشونو بست و دستاشو تو هم قفل کرد...
^خب...کدومتون تهیونگه؟...
_من...
دکتر نگاهی به ته کرد و لباشو تر کرد...
^پس شما...کیم تهیونگ... سادیست...وشما...جئون جونگ کوک...مازوخیست...
کوک اروم سر تکون داد و اب دهنشو قورت داد....
^از تصمیمتون مطمئنید؟...میدونید که این یه مشکل نیست...یه مدل میل و گرایش جنسیه درست مثل گرایش شما...
_بله...متوجهیم...اما تصمیمون قطعیه...دیگه نمیخوام به کوک کوچک ترین اسیبی برسه...
^پس نمیتونستید خوب خودتونو کنترل کنید...
+نه...یعنی...فقط اون نبود...من هم نمیتونستم...
دکتر سری تکون داد و چیزی و تو برگه یادداشت کرد...
DU LIEST GERADE
talk to me
Fanfiction[تمام شده✅] جئون جونگ کوک عکاسی که درست یک ساله عاشق مدلی که جدیدا حسابی درخشیده کیم تهیونگ ملقب به وی شده... +شرط استخدامش بالای ۳۰ سال بودنه...ولی من هنوز ۲۴ سالمههههه... 🐾🐾🐾🐾🐾🐾🐾 جونگ وویونگ پسری تنها که دوست و ادیتور جونگ کوکه و تاحالا چند...