talk to me(part 17)

3.5K 583 131
                                    

دستاشو به معنی چرا تکون داد که تهیونگ نیشخندی زد...

_همینطوری...

جونگ کوک سعی کرد خودشو بیتفاوت نشون بده اما سوال تهیونگ مثل نوار ضبط شده مدام تو ذهنش تکرار میشد...

_برو بیرون...میخوام یکم استراحت کنم...

کوک بلند شد و از اتاق بیرون رفت...چقدر بد شد که سان اینجا نیست...اینجوری واقعا تنها بود...

تهیونگ بعد از رفتن کوک دستاشو زیر سرش گذاشت و به سقف خیره شد...زبونشو روی لباش کشید و لبخندی زد...

_دوباره حسش کردم...

.........

بعد از حلقه حلقه کردن زنجبیل ها چاقو رو کنار گذاشت و به سان نگاه کرد...

×خب...تا اینجا که فهمیدی؟...

سان سر تکون داد و از شدت لذتی که از بوی خوب زنجبیل میگرفت چشماشو بست...

وویونگ خندید و قوری رو برداشت...

×سان...

سان چشماشو باز کرد و به وویونگ نگاه کرد...

×حواست هست؟...

÷اره اره...ببخشید من عاشق ادویه و گیاهای خوش عطرم...

وویونگ در قوری و باز کرد و چند حلقه زنجبیل تازه توی توریش گذاشت...

×چون لیوان دمنوش نداشتی توی قوری درست میکنیم!

زیر کتری و خاموش کرد و اب جوش و توی قوری ریخت...

×بعد درشو میبندیم و میذاریم روی کتری...تا خوب عطر و رنگ بگیره...

سان با دقت به کارای وویونگ نگاه کرد و سر تکون داد...

×فقط یادت باشه توی کتری اب باشه...همینجوری خالی روی گاز نذاری...زیرشم خیلی زیاد نکن...

÷ممنونم وویونگ...فک کنم متوجه شدم(لبخند)

وویونگ لبخندی زد و خواست از آشپزخونه  بیرون بره که ووجین اومد پیشش...

><وودونگی میشه بیای اتاقم؟...

وویونگ از اسم کیوتی که ووجین براش گذاشته بود لبخند زد و دستشو گرفت...

×باشه عزیزم...

ووجین وویونگو تو اتاقش برد و روبه روش ایستاد و با ذوق نگاهش کرد...

ووجین وویونگو تو اتاقش برد و روبه روش ایستاد و با ذوق نگاهش کرد

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.
talk to meDonde viven las historias. Descúbrelo ahora