اونشب بعد از رفتن هوسوک کوک به چو استراحت داد و گفت فردا ظرفارو بشوره...
هردوشون حسابی خسته بودن...اما استرسی به جون جونگ کوک افتاده بود که اجازه نمیداد راحت بخوابه...
به پهلو چرخید و عکس تهیونگ و روی دیوار نگاه کرد...
+باورم نمیشه فردا میبینمت...از نزدیک...
+امیدوارم فردا بتونم بهت دست بدم...یعنی پوستت چقدر نرمه؟...
کلافه از گرما لباساشو دراورد و با بالاتنه برهنه خودشو روی تخت پرت کرد...
+کاش زودتر فردا بشه...
..........
با صدای زنگ هشدار گوشیش چشماشو باز کرد و به بدنش کش و قوسی داد...
سمت پنجره رفت و پرده رو کشید تا فضای کوچیک خونه ی تقریبا خلوتش روشن بشه...
سمت اشپزخونه رفت و با چشمایی نیمه باز برای خودش دوتا ساندویچ نوتلا درست کرد...
توی سینگ ظرفشویی آشپزخونه صورتشو شست و درحالی که لقمه ی بزرگیو توی دهنش میجوید سمت میز توالت گوشه ی خونه رفت...
در کیف وسایل میکاپشو باز کرد و با گوشیش اهنگ LMLY از جکسون وانگ رو پلی کرد...
با اهنگ بدن ظریفشو تکون میداد و قسمتهاییشو با صدای بلند میخوند...
کار میکاپش که تموم شد موهاشو مرتب شونه کرد و سمت کمد لباساش رفت...
بولیز یقه هفت مشکی و شلوار جین تنگ مشکی ای پوشید که رون های توپرشو به خوبی نشون میداد...
قسمتی از قفسه سینه سفید و کمی برجستش هم مشخص بود و تضاد زیبایی با لباس مشکیش ایجاد کرده بود...
گوشواره هاشو توی گوشش انداخت و توی اینه ژستی گرفت...
×واااووو...مطمئنم همه امروز منو با مدل اشتباه میگیرن(خنده ی گشاد)
با صدای بوق ماشین کوک گوشیشو برداشت و لپ تاپشو از شارژ کند و توی کیفش گذاشت و از خونه بیرون رفت...
از در ساختمان بیرون اومد و سمت ماشین کوک دوید...درعقب و باز کرد و لپ تاپشو گذاشت و بعد از بسته در خودش جلو سوار شد...
KAMU SEDANG MEMBACA
talk to me
Fiksi Penggemar[تمام شده✅] جئون جونگ کوک عکاسی که درست یک ساله عاشق مدلی که جدیدا حسابی درخشیده کیم تهیونگ ملقب به وی شده... +شرط استخدامش بالای ۳۰ سال بودنه...ولی من هنوز ۲۴ سالمههههه... 🐾🐾🐾🐾🐾🐾🐾 جونگ وویونگ پسری تنها که دوست و ادیتور جونگ کوکه و تاحالا چند...