talk to me(part 46)

3.2K 439 107
                                    

حوله هتل و دور کمرش پیچید و از حموم بیرون اومد و با چشماش دنبال خرگوش کوچولوی توی اتاقش گشت...

لبه پنجره نشسته بود و پاهاشو تو شکمش جمع کرده بود...با هنذفری هایی که دیگه به جونش بسته بودن اهنگ گوش میداد و با چشمای درشت و براقش به بیرون نگاه میکرد و شیر توت فرنگیشو میخورد...

لبای تهیونگ از مظلومیتش کش اومدن و اروم و بیسر و صدا مشغول پوشیدن لباساش شد...

دلش میخواست بحث لال نبودنشو وسط بکشه و ببینه مشکل اصلیش چیه اما...

باید تا یک ربع دیگه به محل مصاحبه میرسیدن...

_یا...

با دیدن کوک که صداشو نمیشنوه جلو رفت و هنذفری و از گوشش بیرون کشید....

کوک با ترس سرشو بلند کرد و با دیدن تهیونگ دهنش باز موند...

واااییی خدایاااااا چجووریییی...بااا ایننن موهای خیسی که اسپری زده...انقدددد ددی شدههه...

تهیونگ دستاشو جلوی صورت کوک تکون داد...

_هی کوک...با توام...پاشو دیرمون شد...

جونگ کوک خودشو جمع و جور کرد و بلند شد و سمت کولش رفت...

یه بافت مشکی یقه اسکی بیرون اورد که متوجه شد خیلی اتفاقی تهیونگ هم یه بافت همون شکلی پوشیده...

با خوشحالی در کولشو بست و برگشت تا لباسشو عوض کنه که تهیونگ و دید که روی تخت منتظر نشسته و نگاهش میکنه...

_بجنب...

کوک کمی این پا و اون پا کرد و با خجالت به تهیونگ نگاه کرد...

سمت در حموم رفت تا اونجا لباسشو عوض کنه که صدای تهیونگ و شنید...

_همینجا...

کوک با تعجب نگاهش کرد...

الان...این...یکم زود پیش نمیریم خدایا؟...

تهیونگ بلند شد و سمت کوک رفت و لبه ی بولیزشو گرفت...

_درمیاری یا خودم...

کوک سریع سرتکون داد و عقب رفت...

فاااکک قلبممممم الان میاددد تو دهنم...جلوش...جلوش لخت شم؟...

چرخید و پشتشو به تهیونگ کرد تا خجالتش کمتر بشه...

تهیونگ پوزخند زد و منتظر بهش نگاه کرد تا ببینه میخواد چیکار کنه‌‌‌‌‌...

کوک سریع لباسشو دراورد و کلشو توی بافت مشکیش برد تا بپوشتش...که صدای در و شنید...

با استرس برگشت و وقتی جای خالی تهیونگو دید نفس راحتی کشید...

هوووف...الان وقتش نبود..‌.

کت کوتاه کلاه دارشو هم پوشید و خواست بیرون بره که تهیونگ داخل شد...

talk to meOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz