talk to me

talk to me(part 30)

تمام راه توی اژانس صفحه ی اینستای ته رو میدید و از تصور بودن توی یکی از این عکسا کنار تهیونگ دلش ضعف میرفت...

*رسیدیم اقا...

کوک با صدای راننده گوشیو خاموش کرد و بعد از پرداخت پول ازماشین پیاده شد...

لباسشو مرتب کرد و سمت ساختمان شرکت رفت...

سوار اسانسور شد و طبقه ی مورد نظر و زد...در اسانسور تقریبا بسته شده بود که دست کشیده ای بینش قرار گرفت و بعد از باز شدن در چهره ی کیم تهیونگ پدیدار شد...

کوک با استرس کمی عقب رفت و تهیونگ با پوزخند همیشگیش داخل شد...

سرشو به نشونه ی سلام تکون داد و تعظیم کوتاهی کرد...

تهیونگ سرشو تکون داد و نگاهی به سرتاپای کوک کرد...

چشماش از شکمش گذشتن و به رون هاش رسیدن...خراش های روی شلوار مشکیش پوست برفیشو که با نقش های بنفش کمرنگی خواستنی تر شده بود نشون میداد...

با دیدن کبودی کمرنگی که مطمئن بود رد دستاشو لباشو لیسید و سعی کرد نگاهشو بگیره...

کوک با تعجب به تهیونگ نگاه میکرد و فکر میکرد که چرا انقدر زود به شرکت اومده که نگاه خیره ی تهیونگ و روی رانش دید...

سرشو پایین اورد و با دیدن زاپ شلوارش که درست روی کبودی محوش بود...سریع دستشو روش گذاشت...

اصلا حواسش به اینکه شلوارش زاپ داره نبود...ولی چرا همه چی دست به دست هم داده بود تا تهیونگ فکر کنه پسر رو به روش یه بیبی بانی هورنیه که از هر روشی برای رسیدن بهش استفاده میکنه؟...

_چرا قایمش میکنی؟...مگه برای همین اینو نپوشیدی؟(پوزخند)

کوک محکم چشماشو رو هم فشار داد و سرشو تکون داد‌‌‌‌‌...

در آسانسور باز شد و تهیونگ سمت دفترش رفت...

_داری شرط و برای خودت سخت تر میکنی کوکی...

..........

سان کیفشو برداشت و سمت در رفت...وویونگ دستمالی که باهاش میز و تمیز کرده بود می شست که با دیدن سان شیر اب و بست و دستاشو خشک کرد و سمت سان رفت...

÷من دیگه باید برم وو...

وویونگ سر تکون داد و کمی به تیپ سان نگاه کرد...

یه شلوار اسلش مشکی که قسمت مچش کش داشت و همون تیشرت نازک و چسبون طوسی با یه کت چرم...

×عااا...با این میری؟...(با دستش تیشرت و نشون میده)

سان نگاهی به خودش کرد و متعجب سرشو بلند کرد...

÷اره...چیزیش شده؟...

وویونگ دستاشو به معنی نه تکون داد و سعی کرد نگاهشو از نیپلای برجسته ی سان که از زیر تیشرت هم مشخص بودن بگیره.‌‌..