talk to me(part 69)

2.7K 329 68
                                    

÷ته...بهم بگو خودتم واقعا از این وضعیت راضی ای یا نه؟...

تهیونگ موهای ووجین که روی پاش خوابیده بود و نوازش کرد و به زمین خیره شد...

_میدونی سان...اونی که اون کارارو انجام میده...من...یا کوک نیستیم...یعنی همه ی ماهایی که سادیسم یا مازوخیسم داریم وقتی توی شرایطش قرار میگیریم یه افسار دور گردنمون انداخته میشه...بعد بهمون دستور میده که چیکار کنیم...اون موجودی که درونمونه و بهمون دستور میده از هیچ چیز پیروی نمیکنه نه از قلب...و نه عقل...اگر پیروی میکرد...میفهمید که نباید بذاره به کسی اسیب بزنی...نباید اشکشو دربیاری...و برعکس برای کوک هم همینطور...قلب اون بایدتاحالا از دست رفتار و تنبیه های من هزار بار شکسته شده بود...اما...خب وقتی بهتر میشیم دوباره یادمون میاد که چقدر همو دوست داریم...اون لعنتی ای که توی روح و جسم ما نفوذ کرده...از عقل لعنتیم پیروی نمیکنه...جوری که من همچین کار احمقانه ای میکنم...

سان سر تهیونگ و به شونش چسبوند و سرشو به نشونه همدردی تکون داد...

قلب_والا این سادیست و مازوخیست هم نداره ولی مارو به یه ورش میگیره...

عقل_هیشششش شرایط احساسیه بذار ببینم چیکار میتونیم برای تهیونگ بکنیم...

÷میفهمم ته...تو و کوک هردوتون واقعا همو دوست دارید...و...خدا این فرصتو بهتون داد و بعد این همه سال دوباره همو پیدا کردین...پس بیا و ازش درست استفاده کن...

_چیکار کنم سان...من...خودمم خستم...میخوام مثل تو و وو زندگی ارومی داشته باشیم...

سان چشماش گرد شد و به نوازش شونه ی تهیونگ ادامه داد...

÷مثل کی؟...

_خودتو به اون راه نزن...هیچ وقت بلد نیستی چیزیو ازم پنهون کنی یا دروغ بگی...

÷عا...خب...

_مبارکه...

÷ببینم...تو کوک و فرستادی تا وویونگو...

_اره...خب کنجکاو بودم...

÷هوووف تهههه...از دست تو...

سرشو از روی شونش برداشت و نگاهش کرد...

÷میدونی دیشب چقدرررر بدبختی کشیدم...نزدیک بود تصادف کنم!

تهیونگ نیشخندی زد و دستای کوچولوی ووجین و توی دستاش گم کرد...

_معلومه بد مست میکنه!..

÷وااای محض رضای خدا...تهیونگ...کوک روی تخته و عمل داره بعد تو داری...

_باشه باشه خودت بحثو کشیدی وسط...

÷خب اره...راست میگی اما فعلا اینو گوش کن...من از وویونگ مطمئنم که راضیش میکنه اما منم شرط دارم...

_چه شرطی؟...

÷بعد از عمل کوک...باید هردوتون درمان و شروع کنید...کاملا هم روی من و وو حساب کنید...ما تا آخرش پیشتون هستیم خب؟

talk to meWo Geschichten leben. Entdecke jetzt