_امروز بعد از شرکت میریم خونه ی تو...که وسایلتو جمع کنی...بعدم میسپرم به بچه ها با قیمت خوب بفروشنش...
جونگ کوک موهاشو با دستش صاف کرد و ابنبات چوبیشو تو دهنش چرخوند...
+زردآلو...
تهیونگ نگاهشو به کوک داد و دنده رو عوض کرد...
_الان میخوای بیب؟...هوس کردی؟...(متعجب)
+نه نه(خنده)زردآلو اسم ماشینمه...
_اووووع...همون بوگاتی زرده که اونروز جرثقیل برد...
+بله دقیقا همون...اونم باید بگیرم...
_میگم بعدا جونگ...
+نههه...هیچچچ کس حق نداره به زردالو حتی دست بزنه...اون بچه حساسه...فقط با من کنار میاد...
_الان داری شوخی میکنی دیگه؟...
جونگ کوک ابنباتشو از دهنش اورد و بااخم کیوتی به تهیونگ نگاه کرد...
+من سر زردآلو شوخی ندارم...خودممم باید بیارمش...
_خیلی خب خیلی خب...میگم ماشین منو جونگ بیاره...من و تو با زردااآلوووو میریم خوبه؟...
+خوبه...(خرگوشی)
...........
×واقعا بلد نیستی عزیزم؟...(سرفه)
ووجین لباشو غنچه کرد و پنجه پاشو رو زمین چرخوند...
><اخه...هیچکی نبود یادم بده...خانم لی هم...خیلی پیر بود...نمیخواستم خستش کنم...
وویونگ ووجین و بغل کرد و محکم فشارش داد...
×اووووف...با درک و شعور منننن...
چند بار محکم گردن و لپ ووجین و بوسید که از خنده غش کرد...
×خب...حالا وودونگی میخواد بهت دوچرخه یاد بده...(لبخند)
><دیگه ماسک نرن وودونگی جونم باشه؟
وویونگ خندید و سر تکون داد...
با هم توی اتاق ووجین رفتن و دوچرخه ی کوچولوشو کلاه ایمنی شو برداشتن...
سوار اسانسور شدن و از ساختمان بیرون اومدن...
وویونگ دوچرخه روی توی محوطه ساختمان گذاشت و کمک کرد ووجین روش بشینه...
×خب دوچرخه چرخ کمکی نداره...(سرفه)چه بهتر...از همون اول کامل یاد میگیری!
><الان باید چیکار کنم...ا...این داره میوفته...
وویونگ دوچرخه رو صاف نگه داشت و سعی کرد ووجین و بنشونه...
×عزیزم...بشین...(سرفه)باید بشینی اینو برای این گذاشتن که اون تپلیارو بذاری روش...(خنده)
ووجین نمکی خندید و سعی کرد بشینه...
><اینجوری نگو...خجالت میکشم وودونگی...
DU LIEST GERADE
talk to me
Fanfiction[تمام شده✅] جئون جونگ کوک عکاسی که درست یک ساله عاشق مدلی که جدیدا حسابی درخشیده کیم تهیونگ ملقب به وی شده... +شرط استخدامش بالای ۳۰ سال بودنه...ولی من هنوز ۲۴ سالمههههه... 🐾🐾🐾🐾🐾🐾🐾 جونگ وویونگ پسری تنها که دوست و ادیتور جونگ کوکه و تاحالا چند...