talk to me(part 91)

1.8K 219 67
                                    

_استراحتتت..‌.

خواست سمت کوک که طبق معمول غرق عکسایی که گرفته بود بره اما با صدای جونگ مسیرشو عوض کرد...

*گوشیتون...

ممنون ارومی گفت و جونگ با خنده ی دندون نمایی ازش دور شد...

تهیونگ گوشیو بالا اورد و با دیدن اسم شخص محکم رو پیشونیش کوبید...

_الو...اپا...ببخشید براتون توض...

*اولللل سلام...

تهیونگ گوشه ای نشست و با دستش به میکاپ ارتیست ها و استایلیست ها اشاره کرد تا ازش دور شن...

_سلام...

*من واقعا باید از این سایت ها و چرت و پرتا بفهمم دارم نوه دار میشم؟...

تهیونگ لبشو گاز گرفت و با خودکار کنارش بازی کرد...

_ببخشید اپا...انقد ذوق زده بودم و هول بودم که اصلا...هوووف...معذرت میخوام...

*(خنده)بسه دیگه....مگه بچه ای که هی ازم معذرت خواهی میکنی...مبارک باشه عزیز دلم خیلییییییی خوشحال شدم وقتی شنیدم...ببینم راسته دیگه؟

تهیونگ با تصور بچشون خنده ی مستطیلی کرد و توی جاش جابه جا شد...

_ارهههه وای بابا باورت میشه...قراره یه بچه داشته باشیم که مال خودمونههه...این...این خیلی قشنگه...

*ایگووو...معلومه پسر قشنگم...ببینم مامان بابای کوک هم میدونن؟...

_اوهوم...دیشب بهشون خبر دادیم واااایی بابا انقددد خوشحال شدن که حد نداشت(لبخند)

*اوه...عزیز دلم میدونی که من خیلی نمیتونم بیام سئول‌‌...تا مسافرت برای کوک سخت نشده حتماااااا یه سر به این پیرمردم بزنید باشه؟...

_هایششش چی چیو پیرمرد...من تازه برات یه دافولی خوشگل پیدا کردم(خنده های شیطانی مخصوصش)...

من تازه برات یه دافولی خوشگل پیدا کردم(خنده های شیطانی مخصوصش)

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

*تهههه تو هنوز بزرگ نشدی نه؟...

تهیونگ خندید و سمت جونگ کوک رفت...

_دلم میخواد تا اخر عمرم پسر کوچولوی بابام باشم...

*خود شیرین(خنده)گوشیو بده دوماد خوشگلم میخوام باهاش حرف بزنم!

talk to meWhere stories live. Discover now