talk to me(part 25)

3.5K 509 88
                                    

۳روز بعد...

جونگ کوک روی تخت دراز کشیده بود
و به چند روزی که با تهیونگ گذرونده بود فکر میکرد...

+چرا اینجوریه؟...چرا یه روز منو میبینه بهم اهمیت میده ولی یه روز جلوی اون همه ادم تخریبم میکنه...

پاهاشو تو شکمش جمع کرد که شلوارکش بالا رفت و کبودی بزرگی که رد دستای تهیونگ بود مشخص شد...

+از اولم کبودیام دیر محو میشدن...اون سال هم مجبور شدم بعد اون یک هفته تا چندروز تو مدرسه یقه اسکی بپوشم...خوبه باز زمستون بود...

در اتاق به صدا دراومد...

+بیا تو چو...

چو اروم در و باز کرد و داخل شد...

کوک به شکم دراز کشید و بیحال سرشو بلند کرد تا ببینه چیکارش داره...

کوک به شکم دراز کشید و بیحال سرشو بلند کرد تا ببینه چیکارش داره

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

+نهار نمیخو...

با دیدن وویونگ پشت سر چو خوشحال شد و روی تخت نشست‌‌...

+وویونگگگ!

وویونگ تکخندی زد و وارد شد...

×دیگه رفتی پیش تهیونگ جونت خبری از من نگیریییاااا...(اخم کیوت)

لبه ی تخت پشت به کوک نشست...

جونگ کوک از پشت دستاشو دور شکمش حلقه کرد و سرشو به کمرش چسبوند...

×هایششش ولم کن کنننه...چندروزی از دست این چسبیدنات راحت بودمااا...

کوک خندید و صورتشو به کمر وویونگ مالید...میدونست شوخی میکنه...وویونگ بعد از غذا بزرگترین نقطه ضعفش بغل کردنش بود...و نقطه ضعف بزرگترش بغلی بودنش...اونقدر خوب توی بغلت جا میشد و اروم نفس میکشید که فکر میکردی خوابیده...

کوک برگردوندش و روی تخت پرتش کرد...

×یااا...با اینکارا نمیتونی خرم کنی...

کوک به ارنجش تکیه داد و صورت وویونگ و نگاه کرد...

+پس با چی میتونم خرت کنم؟(خنده)

وویونگ چشم غره ای رفت و بلند شد تا پتو رو از روی کوک برای خودش کنار بکشه اما همونجا خشکش زد...

talk to meWhere stories live. Discover now