talk to me(part 89)

1.9K 229 66
                                    

+عاااه...ته...

تهیونگ با صدای کوک و تکون خوردناش بیدار شد و از پنجره به بیرون که هنوز تاریک بود نگاه کرد...

_هومممم...

جونگ کوک خواست بچرخه که دوباره نالش دراومد و دستشو روی شکمش گذاشت...

+ت...ته...تو...هنوز تومی؟...

تهیونگ با گیجی چشماشو مالید و به پایین نگاه کرد‌...

_عاه...ببخشید عزیزم...بعد ارگاسم خیلی خوابالو میشم‌...

کوک اروم خودشو جلو کشید که تهیونگ هم کمکش کرد تا عضوشو بیرون بیاره...

کوک دستشو زیر شکمش گذاشت و ناله کرد...

+فاککک...حتی از روی شکمم هم میتونم حسش کنم...

تهیونگ نیشخندی زد و عضوشو بیرون اورد که پریکامش کم کم از سوراخ کوک بیرون اومد...

_بده؟...

جونگ کوک ملافه رو روخودش کشید و سمت تهیونگ چرخید...

+سایز دیکت؟...

تهیونگ سرشو تکون داد و موهای کوک و از صورتش کنار داد...

+تو الان داری به کینگ سایزت توهین میکنی؟

تهیونگ خندید و دستشو اروم روی دیک کوک کشید...

_توهم از من کم نداری بیب(خنده)

+ولی تو بزرگتری...

_هومم...برا همین اونروز تودسشویی انقد کنجکاو بودی تا ببینیش؟(نیشخند)

گونه های کوک سرخ شد و سرشو توی سینه ی ته قایم کرد...

+تو هم به بهونه زیپ لمسم کردی...جناب وی...

تهیونگ از یادآوری خاطراتشون لبخندی زد و موهای کوک و بوسید...

_اینارو باید خوب یادمون بمونه که بعدا برای بچمون تعریف کنیم(خنده)

کوک با مشتش اروم به سینه ی ته زد و چشماشو بست...

+یه کلمه بگی خودم میکشمت...

............

÷چاگی...من...

وویونگ از شونه ی سان گرفت و روی تخت پرتش کرد و سرشو روی کمر سان گذاشت...

×کمرممممم...داره میششششکنههه...عایی...

سان سرشو از توی بالشت بیرون اورد که وویونگ از موهاش گرفت و دوباره توی بالشت فشار داد...

با صدای خفه شده ای نالید...

÷عزیزم...خودت اصرار کردی...

وویونگ گازی از پهلوش گرفت که اخش دراومد...

×ارهه من اصرار کردم...عاییی اما نگفتم...چه پوزیشنیییی...

÷عایییی عاخ...وو...

talk to meWhere stories live. Discover now