در و باز کرد که کوک به دیوار کوبوندش و در و با پاش بست...
لباشو با گرسنگی روی لبای نیمه باز تهیونگ گذاشت و بوسه ی پر سر و صدا و خیسی و شروع کرد...
با عجله دکمه های پیراهن تهیونگ و باز کرد و کتشوهم از تنش بیرون اورد...
از تهیونگ جدا شد تا پیراهنشو هم دربیاره که تهیونگ براید استایل بغلش کرد و سمت اتاق رفت...
روی تخت پرتش کرد و پیراهنشو دراورد و کمربندشو باز کرد و بعد از دراوردن شلوارش سمت کوک که به کمرش قوس داده بود و به خودش میپیچید رفت...
(اوووف🥵)
شلوار کوک و از پاش بیرون اورد و دکمه های پیراهنشو باز کرد...
_بیبی...انقد هولی که یه لحظه فکر کردم قراره منو بکنی(خنده)
کوک خنده ی کلافه ای کرد و لباسو از تنش کند...
تهیونگ روش خیمه زد و سراغ گردن برفی کوک که امشب زیادی توی چشم بود رفت...
بوسه ی ریزی رو هر قسمت میذاشت و بعد همونجارو محکم میمکید و مارک میکرد...
کوک نالش بلند شد و دستشو سمت دیکش برد که تهیونگ گرفتش...
+عااااه...بجنب تهههه...درد...دارم...
تهیونگ زبونشو از گردن تا خط سینه ی کوک کشید و دستشو از روی باکسری که کاملا خیس شده بود روی دیکش گذاشت...
فشار ارومی بهش اورد که کمر کوک بالا پرید و عاه غلیظی از بین لباش خارج شد...
_عاااه...چقدر خیس کردی عزیزممم...
+ا...این..قرصه...نمیذاره....خودم...و..عااااه...ک...ن..ترل...
_هیشششش فهمیدم فهمیدم عزیزمممم...
باکسرو پایین کشید و عضو کوک که تازه داشت سفت میشد و دید...
_فاککک ارضا شدی؟...
+هووووم...وقتی .....عااااه....روی ...تخ...ت پرتم...کردی...
تهیونگ سری تکون داد و دیکشو به دیک کوک مالید...
_بااین حساب دیگه احتیاج به لوب هم نداریم(نیخشند)
............
YOU ARE READING
talk to me
Fanfiction[تمام شده✅] جئون جونگ کوک عکاسی که درست یک ساله عاشق مدلی که جدیدا حسابی درخشیده کیم تهیونگ ملقب به وی شده... +شرط استخدامش بالای ۳۰ سال بودنه...ولی من هنوز ۲۴ سالمههههه... 🐾🐾🐾🐾🐾🐾🐾 جونگ وویونگ پسری تنها که دوست و ادیتور جونگ کوکه و تاحالا چند...