کلافه از نور کور کننده ای که از پنجره به چشمش میزد غر غر کرد که از پشت پلکاش سایه ای رو حس کرد...
اروم چشماشو باز کرد و دستی رو دید که جلوی صورتشه تا افتاب بهش نخوره...
سرشو چرخوند و با دیدن سان که نشسته بود و نگاهش میکرد چشماشو مالید و به تاج تخت تکیه داد...
×عا...صبح بخیر...
سان لبخندی زد و دستشو پایین اورد...
÷صبح بخیر عزیزم...
وویونگ دوتا دکمه ی بالایی پیراهنش که باز شده بودن و بست و معذب به دستاش نگاه کرد...
سان کمی خودشو جلوتر کشید و به وویونگ نگاه کرد...
÷عا...بهتری؟...
وویونگ سرش که درحال انفجار بود و گرفت و نه ی ارومی گفت...
×سرم...
÷عاه...طبیعیه خوب میشی چاگی...ام...
وویونگ به سان که با خودش کلنجار میرفت نگاه کرد...
×سان...
سان سریع سرشو بلند کرد...
÷جانم...
×چیزی شده؟...
سان نگاه دو دلی به وویونگ کرد و سرشو خاروند...
قلب_بپرسسس دیگهههههههه...
عقل_بهتر نبود اول براش قرص میاوردی؟...
قلب_اول بپرسسسسس...
سان کمی به وو نگاه کرد و نفس عمیقی کشید...
÷چاگی...عا...از...از دیشب...چیزی یادت میاد؟
وویونگ کمی به سان نگاه کرد و از درد سرش قیافش تو هم شد...
×دی...دیشب؟...
÷اهوم...مست بودی...عروسی...
وویونگ کمی فکر کرد و همزمان سرشو فشار داد...
×عا...من...با کوک بودم...و..هوسوک...
÷خب...
×باهم...به سلامتی خوردیم...
÷خب...بعدش؟...
وویونگ نگاهی به سان کرد و چشماشو ریز کرد...
×تو...تو...
سان کمی جلوتر اومد و با استرس بهش نگاه کرد...
×نبودی...رفتی...انسولین بگیری...بعدش...
÷من بردمت خونه...با ماشین...
وویونگ با لبه ی پتو ور رفت و لباشو کج کرد...
×ن..نه...یادم نیست...
سان نفس راحتی کشید و دستشو گرفت...
÷بعدش آوردمت خونه...خوابیدی...اینو یادته؟
ESTÁS LEYENDO
talk to me
Fanfic[تمام شده✅] جئون جونگ کوک عکاسی که درست یک ساله عاشق مدلی که جدیدا حسابی درخشیده کیم تهیونگ ملقب به وی شده... +شرط استخدامش بالای ۳۰ سال بودنه...ولی من هنوز ۲۴ سالمههههه... 🐾🐾🐾🐾🐾🐾🐾 جونگ وویونگ پسری تنها که دوست و ادیتور جونگ کوکه و تاحالا چند...