talk to me(part 105)

1.8K 217 73
                                    

جونگ کوک با شنیدن صدای گریه ی نوزدایی که نزدیک اتاق میشدن نگاهشو از تهیونگ گرفت و نیم خیز شد که جای بخیش درد گرفت...

_نه نه عزیزم دراز بکش...

جونگ کوک لبشو از درد گاز گرفت و به مامان باباش که جلوی دیدش بودن نگاه کرد‌...

+میشه...برید اونور تر...

پدر کوک سریع همسرشو کنار کشید و از استرس شیشه شیر تو دستشو تند تر تکون داد...

سه تا پرستار با سه تا تخت کوچیک چرخدار وارد اتاق شدن و دوتاشون طبق اسم روی دستبند های بیمارستان توی دستای کوچولوی نوزادا سمت تخت کوک و یکیشون سمت تخت وویونگ رفت...

پدر سان با ذوق نامحسوسی جلوتر تر اومد تا دومین نوشو بهتر ببینه...

وویونگ با نگاهش منتظر به تخت نگاه کرد که پرستار گلوله ی پتویی بیرون اورد..‌.

اونو دست سان داد که سان سریع گرفتش و با ذوق به دختر کوچولوش خیره شد...

صورت کوچولوش از لای پتو بیرون بود و لباشو غنچه کرده بود...

صورت کوچولوش از لای پتو بیرون بود و لباشو غنچه کرده بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

سان بغضشو قورت داد و پیشونی دخترشو اروم بوسید...

÷خوش اومدی پرنسس کوچولوی من(لبخند)

هانیول و پدر سان با ذوق کنارش ایستادن و مشغول تماشا کردن بچه شدن...

وویونگ با بیقراری دستاشو باز کرد و به سان نگاه کرد...

×سان...بِدِش میخوام ببینمش...

سان سمت وویونگ رفت و نوزاد و با احتیاط کنار وو گذاشت...

×نه بذارش تو بغلم...

سان اروم بلندش کرد و توی بغل وویونگ گذاشتش...

وو با لبایی که از بغض و شادی میلرزیدن به چهره ی معصوم دخترشون نگاه کرد و قطره اشکش کنار لبای کوچولوش چکید...

بچه با حس خیسی لباش زبونشو بیرون اورد و گریش دوباره شروع شد...

با لبای غنچش دنبال شیر میگشت و هنوز چشماشو باز نکرده بود...

×جونم عزیزم گشنته؟...(بغض)

هانیول بچه رو گرفت و شیشه شیرو سمت دهنش برد...

talk to meWhere stories live. Discover now