talk to me(part 64)

2.7K 335 71
                                    

><کوکی جونم...

جونگ کوک به ووجین که دستشو گرفته بود نگاه کرد...

+جانم عزیزم...

ووجین چشماشو مالید و خمیازه کشید...

><من خوابم میاد...

کوک بغلش کرد و سمت تهیونگ که مشغول صحبت با هوسوک بود رفت.‌..

+ته...

تهیونگ برگشت و نگاهی به کوک کرد...

حیف...نشد امشب توی دستشویی اون لبای داغ و لعنتی و دور دیکش حس کنه...

_بله...

+ووجین خوابش میاد...بگیرش من با چو خداحافظی کنم بریم...

تهیونگ ووجین و بغل کرد ‌و سرشو روی شونش گذاشت...

_بخواب عزیزم...بخواب...

ووجین دستاشو دور گردن ته حلقه کرد و سرشو روی شونش جابه جا کرد...

کوک نزدیکتر رفت که چو متوجهش شد و طرفش اومد...

با بغض نگاهش کرد و جلوتر ا‌ومد که کوک بغلش کرد و موهاشو نوازش کرد...

اشکای چو سرازیر شدن و هق هقش بیشتر شد...

+هیششش...امشب نباید گریه کنی چو...خوب نیست...

چو فین فین کرد و سرشو توی سینه کوک قایم کرد...

+امشب از اسمتم درخشان تر و زیباتر شده بودی عزیزم...گریه نکن قرار نیست دیگه بهم سر نزنی مگه نه؟...

چو تند تند سرتکون داد و عقب اومد و به کوک نگاه کرد...

~اقا...کی...کی بهتون رسیدگی میکنه...لباساتونو اتو میکنه...براتون غذا درست میکنه...

کوک لبخند زد و اشکای چو رو پاک کرد...

+دیگه پیش کسیم که دوسش دارم چو...تهیونگ...اوناهاش نگاش کن...دیگه باهمیم...اون خونه رو هم قراره بفروشم...ادرس خونه ی تهیونگو هم برات میفرستم که بهم سر بزنی...

چو سر تکون داد و به تهیونگ نگاه کرد...

~خیلی...بهم میاین...(خنده خجالتی)

+اوه جدا...ممنون چو...امیدوارم توی زندگیتون فقط عشق و خوشبختی و رضایت و حس کنین...

چو لبخند زد و یکی از گلای دسته گلشو کند و توی جیب کت کوک گذاشت...

~منتظر کارت عروسیتون هستم اقا(لبخند خجالتی)

کوک نگاهی به گل کرد و خندید...

+واااووو ممنون عزیزم...من دیگه باید برم...مراقب خودتو عشقتون باش...هوم؟

چو اروم سرتکون داد...کوک جلوتر رفت و پیشونی چو رو بوسید...

+خدافظ چو...

~به امید دیدار اقا...

............

talk to meDonde viven las historias. Descúbrelo ahora