بعد از رفتن ووسان و ووجین و فلیکس و پسرکوچولوشون...
تهیونگ به بهونه ی اینکه میخواد با جونگ کوک بیرون شام بخوره پیش بچه ها رفت تا باهاشون صحبت کنه...
تهیون درحالی که داشت طراحی جدیدشو تموم میکرد پشت میز نشسته بود و هرازگاهی موهاشو که توی صورتش میریختن عصبانی کنار میداد...
تهیونگ لبخندی به بی اعصابی دخترش زد و سمتش رفت...
_پرنسس من کارش چطور پیش میره؟
تهیون با شنیدن صدای مردی که کاملا شبیه خودش بود سرشو بلند کرد و دوباره موهاشو کنار داد...
♤اگه این موهای کوفتی بذارن تموم شده دیگه...
_دستتو بردار بیینم چی کشیدی هنرمند من...
♤نه نه یه خوردش مونده...حس میکنم خوب نیست...
تهیونگ دست تهیون و گرفت و از روی صفحه برداشت ولی با دیدن طراحی تهیون خشکش زد...
_ع...عا...این منم؟
تهیون لبشو گاز گرفت و سرشو پایین انداخت...
♤میدونم بد شده...اپا باور کن تو هنرستان من...
_حالت خوبه عزیزم؟...این فوق العادسسس...واو...
با ذوق برگه رو برداشت و دقیق نگاهش کرد...
_خیلی خوب شده...عاه...از منم خوشگلتره(خنده)
تهیون با امید به تهیونگ نگاه کرد و لبخند کمیابی زد...
♤و..واقعا؟
_معلومه عزیزم...دیگه چیا کشیدی؟
تهیون که اعتمادبه نفسش بیشتر شده بود کاغذ و ورق زد و چند تا دیگه هم نشون داد...
♤این ماماعه...هرچند میتونیم بگیم دونگ ووکم هست...
_ولی از روی ماما کشیدی مگه نه؟
تهیون با چشمای ریز به باباش نگاه کرد و سرشو تکون داد...
♤خب اره...مال امممم...
تهیونگ درحالی که محو طراحی شده بود خنده ی مستطیلی ای کرد...
_۶سال پیش...رفته بودیم کنار دریا...پاییز بود و سرد...این پولیور قرمزشه نه؟
♤اره(متعجب)
_عاهههه...یادش بخیر این عکسو خودم گرفتم ازش...با اینکه سرما خورده و ماسک زده بازم قشنگه مگه نه؟
تهیون لبخند مصنوعی ای زدو سرتکون داد...
تهیونگ کمی به دخترکش که تازه چند وقت بود فهمیده بود امیسکشواله(بی جنس گرایی)نگاه کرد و لبخند تلخی زد...
_همه چیز درست میشه خب؟...قول میدم توهم یه روز...تجربش میکنی...با کسی که دوسش داری هوم؟...
تهیون سرفه ای کرد و با لپای سرخ شدش بلند شد...
♤اممم چیزه من...من میرم پیش دونگ ووک و سانمی...
_خوبه منم الان میام باهاتون کار دارم...(لبخند)
با رفتن تهیون تهیونگ هم خواست بره که چشمش به طراحی صفحه بعد افتاد...
_عجب(خنده)
..................
♧یعنی کی میاین؟
+۱۲ به بعد شما بخوابین...
♤شااااام...خوش بگذره ...(نیشخند)
جونگ کوک از تیزبینی تهیون سری تکون داد و سمت در رفت...
+سانمی عزیزم هروقت گشنتون شد زنگ بزنین غذا هرچی خواستی بیارن باشه؟
سانمی موهاشو پشت گوشش داد و اروم سرشو تکون داد...
/ممنون...(لبخند)
_و+ فعلا بچه هااااا
/و♤و♧ فعلااااااا...
سلام هه سان هستم😃👋🏻
💖
KAMU SEDANG MEMBACA
talk to me
Fiksi Penggemar[تمام شده✅] جئون جونگ کوک عکاسی که درست یک ساله عاشق مدلی که جدیدا حسابی درخشیده کیم تهیونگ ملقب به وی شده... +شرط استخدامش بالای ۳۰ سال بودنه...ولی من هنوز ۲۴ سالمههههه... 🐾🐾🐾🐾🐾🐾🐾 جونگ وویونگ پسری تنها که دوست و ادیتور جونگ کوکه و تاحالا چند...