با صدای ملچ ملوچ و بوسه های خیس تهیونگ روی گردنش از خواب بیدار شد...
+عووومم...ته...
تهیونگ سرشو بلند کرد و لبای خیسشو(مال خودش) تو دهنش برد...
_عاااه...بیبی من بالاخره بیدار شد...
زانوشو بین پای کوک برد و کمی فشار داد...
_بهتری بیب؟...
+اگه تو بذاری...عاه...اره...
تهیونگ نیشخندی زد و لبای کوک و لیسید...
_عااااهه...تقصیر من نیست...
جونگ کوک چشماشو مالید و موهای تهیونگ و از صورتش کنار داد...
+پس کی مقصره؟...من؟...
تهیونگ دستشو روی دیک کوک کشید و لبشو گاز گرفت...
_هوووم...مقصر؟...هویج کوچولوی خرگوشمه...که سر صبح بزرگ میشه و به ددی سلام میکنه...
جونگ کوک از لمس دستای تهیونگ و حرفاش لبشو گاز گرفت و اب دهنشو صدا دار قورت داد...
+عاه...اینطوری که...هرروز...صبح...باید اینجوری بلند شیم...
تهیونگ پتو رو کنار داد و بولیز کوک و بالا داد...
روی شکمش خم شد و شروع کرد به ارغوانی کردن پوست برفیش...
جونگ کوک با ناله به خودش پیچ و تاب میداد و تغییر سایز عضوشو لحظه به لحظه حس میکرد...
+عااا...اوووم...ب...بسه...ته...
تهیونگ سرشو بلند کرد و به کوک نگاه کرد...
_اینو تو تعیین نمیکنی بیب!...
+ا...اخه...
با چشماش به پایین اشاره کرد که نگاه ته سمت شلوارکی که دیشب به کوک داده بود کشیده شد...
با دیدن برجستگی زیرش لبشو گاز گرفت و سرشو نزدیکش برد...
_عااا...بیبی...خیلی حساس شدی...اینجوری که نمیتونم تو شرکت بهت دست بزنم...
+م...منم...به خاطر...عااااع...همین...گ..گفتم...
تهیونگ نیشخندی زد و از روی شلوارک عضو کوک و بویید...
_هوووم...بوی کام میدی بیب...به این زودی خیس کردی؟...
جونگ کوک خواست چیزی بگه که با بوسیدن محکم دیگش لال شد...
_امروز یکم دیرتر میریم...اینجوری وقت دارم...تا یکم به بیبی بانیم و هویج کوچولوش برسم هوم؟...
........
×تو...تو مدل بودی؟...مثل تهیونگ؟...(متعجب)
÷خب...اره..ولی خیلی وقته که نیستم...
×چند وقت؟...
÷خب...از وقتی ووجین ۳ سالش بود...تقریبا ۳...۴...سال پیش...
YOU ARE READING
talk to me
Fanfiction[تمام شده✅] جئون جونگ کوک عکاسی که درست یک ساله عاشق مدلی که جدیدا حسابی درخشیده کیم تهیونگ ملقب به وی شده... +شرط استخدامش بالای ۳۰ سال بودنه...ولی من هنوز ۲۴ سالمههههه... 🐾🐾🐾🐾🐾🐾🐾 جونگ وویونگ پسری تنها که دوست و ادیتور جونگ کوکه و تاحالا چند...