talk to me(part 115)

1.3K 197 45
                                    

دونگ ووک با صدای زنگ ایفون سریع بلند شد و سمت در دوید...

♧ووجینی ووجینیییی(خوشحال)

دکمه ایفون و زد و کنار در رفت...

تهیون سری تکون داد و کیف کوچولوشو برداشت و دور و برشونگاه کرد...

♤سانمی کجا رفت عمو؟

سان نگاهی به هال خونه جدیدشون کرد و اتاق سانمی و نشون داد...

÷ احتمالا داره با تبلتش بازی میکنه عزیزم(لبخند)

تهیون نگاهی به دونگ ووک که دم در برای ووجین بال بال میزد کرد و با چشم غره سمت اتاق رفت...

تهیون نگاهی به دونگ ووک که دم در برای ووجین بال بال میزد کرد و با چشم غره سمت اتاق رفت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

به در اتاق زد و کیفشو محکمتر گرفت...

سانمی نگاهی به تهیون کرد و لبخند چال داری زد...

/چیزی شده؟

♤میای برای هم لاک بزنیم؟
................‌.

فلیکس مثل جوجه اردک پشت سر ووجین سمت اسانسور رفت...

با ایستادن ووجین بهش خورد و دماغشو مالید....

ووجین سریع برگشت و نگاهش کرد...

><اوه ببخشید درد گرفت؟

فلیکس خنده ی ریزی کرد و سرشو تکون داد...

%نه نه خوبم...

ووجین لبخندی زد و دستشو پشت کمر فلیکس گذاشت و سمت اسانسور هدایتش کرد...

فلیکس داخل شد و پشت سرش ووجین دکمه طبقه ۵ و زد...

چترو تو دستش گرفت و توی اینه موهاشو مرتب کرد...

%عا...اون پسر کوچولویی که الان جواب داد.‌‌..داداشته؟

><عانده عانده(لبخند)اون یه جورایی پسر عمومه...

%اها تو خواهر داشتی درسته؟

><اره همسنن...

%گفتی یه جورایی منظورت چی بود؟

><عاه خب...عموی واقعیم نیست...دوست صمیمی و قدیمی بابامه کلا خیلی بهم نزدیکیم ‌...

لبای فلیکس شکل o شد و بر خلاف فضولی درونش ساکت موند...

talk to meWhere stories live. Discover now