talk to me(part 92)

1.8K 212 46
                                    

دوماه بعد...

با لبایی غنچه جلوی اینه ایستاد و به خودش نگاه کرد...

سان روی تخت غلتی خورد و ارنجشو زیر سرش تکیه داد و به همسر درگیرش نگاه کرد...

÷چیشده چاگی؟(لبخند)

وویونگ چرخید و لباسشو بالاداد و توی آینه به شکمش نگاه کرد...

وویونگ چرخید و لباسشو بالاداد و توی آینه به شکمش نگاه کرد

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.

×پس کی بزرگتر میشه؟...(کیوت)

سان با خنده بلند شد و سمتش رفت و از شونه هاش گرفت و روی تخت نشوندش و خودش هم کنارش نشست...

÷بزرگ میشه عزیز دلم تازه دوماهته...(لبخند)

×ولی شکم کوک بزرگتره...

سان نفسشو کلافه بیرون فرستاد و تیشرت وویونگ و از تنش بیرون اورد...

وو با گیجی به تیشرتش که گوشه ی اتاق پرت شد و سانی که حالا اونم تیشرت نداشت نگاه کرد...

سان روی تخت خوابوندش و شکمش که کمی برجسته شده بود و بوسید...

×عاه...اینجوری بخوابیم؟...

سان نیپل صورتیشو بوسید و تن لختشو تو بغلش کشید...

÷اوهوووم...میخوام تا شکمت بزرگ نشده ‌و بغل کردنت سخت نشده هر شب همینجوری بخوابیم...

وویونگ خندید و سرشو توی گردن سان برد و کک و مکای ریزشو بوسید...

×خوبه...(لبخند)

.............

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.
talk to meWo Geschichten leben. Entdecke jetzt