با استرس از ماشین پیاده شد و سمت بیمارستان دوید...
توی راه هزار تا چیز به ذهنش رسیده بود...
تصادف...خفگی...حتی مرگ زیر تهیونگ...
از استرس نفساس سنگین شده بود و نمیتونست بدوعه...
سان درحالی که ووجین و بغل گرفته بود به وویونگ رسید و دستشو گرفت...
÷عزیزم..(نفس نفس)...اروم باش...
ووجین و زمین گذاشت که ووجین نگاهی به وو کرد و با دست کوچولوش دستشو گرفت...
وویونگ نگاهی به ووجین کرد و با سان سمت پذیرش رفت...
÷روز بخیر...ببخشید بیماری به اسم جئون جونگ کوک دارید؟...
زن توی سیستم گشت و سرشو بلند کرد...
*بله...اتاق ۶۲...همکف...سمت راست...
وویونگ سریع پا تند کرد و با چشماش دنبال شماره ۶۲ گشت...
تهیونگ و توی راهرو دید که روی صندلی نشسته و سمتش دوید...
×هی...چیکارش کردی هاااا؟...تا به کشتن ندیش ولش نمیکنییی؟...
سان سریع سمت وو اومد و از شونه هاش گرفت و عقب کشیدش...
÷عااا هیسسس اروم عزیزم...داری ووجین و میترسونی...
وویونگ نگاهی به ووجین که توی بغل تهیونگ قایم شده بود کرد...
نفسشو کلافه بیرون فرستاد و سمت اتاق ۶۲ رفت...
در و باز کرد و با شنیدن صدای هق هق کوک سرشو چرخوند و خودشو بهش رسوند...
بالای سرش رفت و همه جاشو چک کرد و وقتی باند و گچی ندید پیشونیشو بوسید...
×عزیزکم...چیشده کوکی من؟(بغض)
سان دست کوک و گرفت و نوازش کرد...
÷سلام عزیزم...خوبی؟...
کوک دماغشو بالا کشید و سرشو تو سینه ی وو قایم کرد...
وویونگ با نگرانی موهاشو نوازش کرد و به سان نگاه کرد...
×برو از اون رفیق دیوونت بپرس چیکارش کرده؟...
سان سر تکون داد و سریع از اتاق بیرون رفت...
وویونگ موهای کوک و بوسید و نوازشش کرد...
+وو...یوونگگگ(گریه)
×جانم عزیزم...چیشده؟...اون مرتیکه کاریت کرده اره؟...
کوک سرشو عقب اورد و فین فین کرد...
وویونگ اشکای کوک و پاک کرد و تو چشمای خیس و مظلومش نگاه کرد...
............
÷هیییی ته...چیکار کردی...
تهیونگ موهاشو چنگ انداخت و به ووجین که چند تا صندلی دور تر مشغول بازی با گوشی سان بود نگاهی کرد...
VOCÊ ESTÁ LENDO
talk to me
Fanfic[تمام شده✅] جئون جونگ کوک عکاسی که درست یک ساله عاشق مدلی که جدیدا حسابی درخشیده کیم تهیونگ ملقب به وی شده... +شرط استخدامش بالای ۳۰ سال بودنه...ولی من هنوز ۲۴ سالمههههه... 🐾🐾🐾🐾🐾🐾🐾 جونگ وویونگ پسری تنها که دوست و ادیتور جونگ کوکه و تاحالا چند...