talk to me(part 68)

2.6K 320 62
                                    

با استرس از ماشین پیاده شد و سمت بیمارستان دوید...

توی راه هزار تا چیز به ذهنش رسیده بود...

تصادف...خفگی...حتی مرگ زیر تهیونگ...

از استرس نفساس سنگین شده بود و نمیتونست بدوعه...

سان درحالی که ووجین و بغل گرفته بود به وویونگ رسید و دستشو گرفت...

÷عزیزم..(نفس نفس)...اروم باش...

ووجین و زمین گذاشت که ووجین نگاهی به وو کرد و با دست کوچولوش دستشو گرفت...

وویونگ نگاهی به ووجین کرد و با سان سمت پذیرش رفت...

÷روز بخیر...ببخشید بیماری به اسم جئون جونگ کوک دارید؟...

زن توی سیستم گشت و سرشو بلند کرد...

*بله...اتاق ۶۲...همکف...سمت راست...

وویونگ سریع پا تند کرد و با چشماش دنبال شماره ۶۲ گشت...

تهیونگ و توی راهرو دید که روی صندلی نشسته و سمتش دوید...

×هی...چیکارش کردی هاااا؟...تا به کشتن ندیش ولش نمیکنییی؟...

سان سریع سمت وو اومد و از شونه هاش گرفت و عقب کشیدش...

÷عااا هیسسس اروم عزیزم...داری ووجین و میترسونی...

وویونگ نگاهی به ووجین که توی بغل تهیونگ  قایم شده بود کرد...

نفسشو کلافه بیرون فرستاد و سمت اتاق ۶۲ رفت...

در و باز کرد و با شنیدن صدای هق هق کوک سرشو چرخوند و خودشو بهش رسوند...

بالای سرش رفت و همه جاشو چک کرد و وقتی باند و گچی ندید پیشونیشو بوسید‌...

×عزیزکم...چیشده کوکی من؟(بغض)

سان دست کوک و گرفت و نوازش کرد...

÷سلام عزیزم...خوبی؟...

کوک دماغشو بالا کشید و سرشو تو سینه ی وو قایم کرد...

وویونگ با نگرانی موهاشو نوازش کرد و به سان نگاه کرد...

×برو از اون رفیق دیوونت بپرس چیکارش کرده؟...

سان سر تکون داد و سریع از اتاق بیرون رفت...

وویونگ موهای کوک و بوسید و نوازشش کرد...

+وو...یوونگگگ(گریه)

×جانم عزیزم...چیشده؟...اون مرتیکه کاریت کرده اره؟...

کوک سرشو عقب اورد و فین فین کرد...

وویونگ اشکای کوک و پاک کرد و تو چشمای خیس و مظلومش نگاه کرد...

............

÷هیییی ته...چیکار کردی...

تهیونگ موهاشو چنگ انداخت و به ووجین که چند تا صندلی دور تر مشغول بازی با گوشی سان بود نگاهی کرد...

talk to meOnde histórias criam vida. Descubra agora