talk to me(part 74)

2.5K 316 54
                                    

سان درحالی که در و پشت سرشون میبست به وویونگ که باعجله لباسای ووجین و درمیاورد نگاه کرد...

÷تو گفتی وسیله ولی فقط لباساتو چند تا چیز کوچولو برداشتی بیب(خنده)

×میدونم...بقیشونو نمیخوام...اونارو هم باید بفروشم...بدو بدو سان...مرغ و بذار روی اپن...بیا بقیه لباسای ووجین و عوض کن من برم سراغ غذا...

÷لباسای خودت چی؟...

×حالا عوض میکنم‌‌...بیا دیگه!

سان سمت ووجینی که با یه شرتک و تیشرت ایستاده بود رفت و بغلش کرد...

÷بریم لباسای خوشگل تن پسرم کنیمممم(لبخند)

ساعت ۸ شب

با صدای زنگ ایفون طبق معمول ووجین اولین نفر سمتش دوید...

><اخ جوووون خودشونن!

÷باز کن دیگه عزیزم(خنده)

ووجین به زور پابلندی دکمه رو زد و سریع سمت در واحد دوید...

وویونگ در قابلمه رو گذاشت و دستاشو خشک کرد و توی هال اومد...

×هوووف...اینم از غذا...

سان موهای وو رو از صورتش کنار داد و برای بار چندم بوی غذا رو به ریه هاش فرستاد...

÷بذار حدس بزنم...

×باشه...

÷عا...سامگیتانگ...بوی جینسینگ و مرغ کل خونه رو گرفته...عاههه...خیلی خوشبوعه...

×افرین...ولی ۳تا غذا درست کردم اقای باهوش...

÷اوه...م...

><عمووو تهیونگگگ کوکیییی جونممم...

تهیونگ و کوک در حالی که به خاطر بغل کردن ووجین خم شده بودن داخل شدن...

تهیونگ و کوک در حالی که به خاطر بغل کردن ووجین خم شده بودن داخل شدن

Ups! Ten obraz nie jest zgodny z naszymi wytycznymi. Aby kontynuować, spróbuj go usunąć lub użyć innego.

Ups! Ten obraz nie jest zgodny z naszymi wytycznymi. Aby kontynuować, spróbuj go usunąć lub użyć innego.
talk to meOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz