موهای ووجین که از عرق به صورتش چسبیده بود و کنار داد و پیشونیشو بوسید...
×عاااا...کاش نمیخوابید...میخواستم باهاش خداحافظی کنم...
سان شونه شو نوازش کرد و عقب اوردش و لبخند زد...
÷عزیزم فردا دوباره میاد پیشمون...(لبخند)
×اخه دلم براش تنگ میشه...
هانیول خندید و ووجین غرق خواب و تو بغلش جا به جا کرد...
نوک دماغشو بوسید و دست کوچولوشو تو دستش گرفت...
=امشب که خوابه...فردا تا نهار پیشم بمونه...بعدم...خودم میارمش...یه سری هم به شما میزنم...
کمی جلوتر رفت و دست وویونگ و گرفت...
=از دست پدر و مادرم ناراحت نشو وو...اونا...اونا فقط نتونستن با این قضیه کنار بیان...اونا...
وویونگ لبخندی زد و دست هانیول و محکم تر گرفت...
×نه من اصلا ناراحت نشدم هانیول...میدونی شاید اگر پدر و مادر منم زنده بودن مخالفت میکردن و نمیومدن...
نگاهی به سان کرد و دست هانیول و رها کرد...
دستشو دور بازوی سان حلقه کرد و خندید...
×مهم سانه...و ووجین...همین دونفر الان خانواده ی منو تشکیل میدن...و... واقعا از خدا بابت داشتن همچین خانواده ای بعد از این همه سال تنهایی ممنونم...این...بهترین هدیهای بود که از طرف خدا گرفتم...
هانیول لبخندی زد و چالهاش مشخص شدن...
=آیگوووو...خدا همچین شوهریم نصیب من کنه...هوووف...۳۰سالمون شد هنوز همینجوری تنها افتا...
÷هااان...اروم باش...قول میدم بعدا وویونگو بنشونم۳ ساعت باهاش درد و دل کنی...باشه؟...بعدشم چی چی سیییی سال تو تازه ۲۹ سالته عزیزم یکم اعتماد به نفس داشته باش...
گونه ی هانیول و نوازش کرد که چالهای لپش عمیق تر شدن...
=هوووف...باشه...ولی تو هم بگرد یه شوهر خوب برام پیدا کن سان...
سان سرشو تکون داد و به وو نگاه کرد...
÷همیشه اینطوری نیست عزیزم امشب یکم زیادی خورده(لبخند مصنوعی)
وویونگ خندید و روشو سمت هانیول کرد...
×نه بابا اتفاقا خیلی از اشناییش خوشحال شدم...خیلی خوبه که تو هستی...و ما تنها نیستیم...
=خواهش میکنم...منم خیلی باهات حال کردم وویونگ شیییی...خب...خوش بگذره پسرا...من و عشقمم میریم تااااا فردا بعد از ظهر...
سر ووجین غرق خواب و بوسید و خندید...
=مگه نه آقامون؟...
وویونگ نگاهی به سان کرد و اروم گفت...
أنت تقرأ
talk to me
أدب الهواة[تمام شده✅] جئون جونگ کوک عکاسی که درست یک ساله عاشق مدلی که جدیدا حسابی درخشیده کیم تهیونگ ملقب به وی شده... +شرط استخدامش بالای ۳۰ سال بودنه...ولی من هنوز ۲۴ سالمههههه... 🐾🐾🐾🐾🐾🐾🐾 جونگ وویونگ پسری تنها که دوست و ادیتور جونگ کوکه و تاحالا چند...