کوک درحالی که توی لباسای اتاق عمل گم شده بود با چشمای براقش از ترس به تهیونگ نگاه کرد...
تهیونگ دستای یخشو گرفت و خالکوبیاشو بوسید...
_نگران نباش عزیز دلم...اع اع...نبینم چشات از اشک برق بزنه ها...هیشش...
کوک سریع چشماشو مالید و نگاهی به اطراف کرد...
توی اتاق منتظر بودن تا پرستارا بیان و کوک وبه اتاق عمل ببرن...
با دیدن اتاق خلوت لباشو کمی غنچه کرد سرشو بالا برد...
با چشمای درشتش به لبای ته نگاه کرد و دستشو محکم تر گرفت...
+پُ پُ...
تهیونگ از کیوتیش لبشو گاز گرفت و محکم لباشو روی لبای کوک کوبید...
مکای عمیقی و ارومی از توت فرنگیای خوشمزش گرفت و اروم سرشو عقب اورد...
_نگران نباش خب؟...
کوک اب دهنشو قورت داد و اروم سرشو تکون داد...
+نمیشه...وویونگو ببینم؟...
تهیونگ پیشونیشو بوسید و دستشو نوازش کرد...
_نه عزیزم نمیشه...رفتن ووجین و بذارن پیش هانیول...یکم بیقراری میکنه...میدونی که به وویونگ خیلی وابستس...
کوک اهایی گفت و لباشو با زبون خیس کرد که تهیونگ خم شد و لبای خشکشو لیسید...
_برق لبتو نیاوردی هوم؟...چطوره از این به بعد دیگه بهش احتیاج نداشته باشی؟...تا وقتی من هستم لبات حق ندارن خشک بشن...
بوسه ی خیسی روی لبای لرزونش نشوند که خنده ی خرگوشیش مشخص شد...
_بخند عزیزم...من بانی خندونمو دوست دارم...
+دوست دارم ته ته...
تهیونگ لبخندی زد و چشماشو بوسید...
_منم دوست دارم عزیز دلم...
.............
><اندهههه...
=فینگیل من...مگه دلت نمیخواست یه نی نی خوشگل داشته باشی هوم؟...
ووجین محکمتر به وویونگ چسبید و سرشو تکون داد...
÷پس پاپا رو ول کن تا ما بریم عزیزم...هیچیش نمیشه قول میدم...
ووجین نگاهی به وویونگ کرد واز بغض لباش غنچه شد...
><من...میترسم...
وویونگ نشست و ووجین و توی بغلش کشید...
×اخه از چی میترسی عشق کوچولوی من؟...
ووجین با چشمای اشکیش نگاهی به وویونگ کرد و طبق عادت موهای وویونگو نوازشوار از صورتش کنار داد...
><اگه...اگه چیزیت بشه...پاپا...نمیخوام دوباره من و اپا تنها بمونیم...(بغض)نمیخوام بمیری...(گریه)
YOU ARE READING
talk to me
Fanfiction[تمام شده✅] جئون جونگ کوک عکاسی که درست یک ساله عاشق مدلی که جدیدا حسابی درخشیده کیم تهیونگ ملقب به وی شده... +شرط استخدامش بالای ۳۰ سال بودنه...ولی من هنوز ۲۴ سالمههههه... 🐾🐾🐾🐾🐾🐾🐾 جونگ وویونگ پسری تنها که دوست و ادیتور جونگ کوکه و تاحالا چند...