تهیون خمیازه ای از مسائل ریاضی خسته کننده ی دونگ ووک و سانمی کشید و چشماشو با انگشتای کشیدش مالید...
♤عاهههه...مسخرس...
دونگ ووک با صدای خواهرش سرشو بگردوند و نگاهی بهش کرد...
♧کسی مجبورت نکرده پیش ما بمونی تهیون...
سانمی دست پاچه نگاهی به ساعتش کرد و چتری هاشو پشت گوشش داد...
/عاه...ببخشید تقصیر منه...س..ساعت یکه من..
♧نه سانمی تقصیر تونیست...تهیون میتونه بره بخوابه هنوز دو صفحه دیگه مونده...
♤من نمیفهمم شما که تو یه کلاسید حتی کنار هم میشینید...چرا تا الان بیدارید؟..بذارید برای فردا...الان اپا...صبر کن ببینم...چرا هنوز نیومدن...گفتن تا ۱۲ برمیگردن...
تهیون با غرغر بلند شد و سمت اتاقش رفت تا با تهیونگ تماس بگیره...
دونگ ووک نگاهی به سانمی که چشماش قرمز شده بود انداخت...
♧عاه...ببخشید برای امشب کافیه هوم؟...میذاریمش...فردا زنگ تفریح کامل برات توضیح میدم عزیزم باشه؟...
سانمی که هنوزم از شنیدن عزیزم های گاه و بی گاه دونگ ووک سرخ و سفید میشد سری تکون داد و وسایلشو جمع کرد...
/م...من...امشب کجا بخوابم؟
.................
با شنیدن صدای زنگ گوشیش ضربه هاشو متوقف کرد و سمت میز خم شد که ناله ی کوک بلند شد...
کمرشو نوازش کرد که با دیدن اسم تهیون دستش متوقف شد...
با نفس نفس دستشو تو موهاش کشید...
+عاه..ک..کیه وی؟
تهیونگ اب دهنشو قورت داد و سعی کرد نفس نفس نزنه...
_عزیزم تهیونه...لطفا مراقب باش صدایی...
+سعیمو میکنم..اومم عاه...
تهیونگ درحالی که با یه دستش بوت و کمر همسرش و نوازش میکرد با دست دیگش گوشیو کنار گوشش گذاشت...
_جانم عزیزم...
♤سلام...
_اوه(خنده هول)س...سلام...چرا نخوابیدی پرنسسم؟
♤شما چرا هنوز برنگشتین؟
_خب...ما...عاههه باید ببینی چه ترافیک سنگینیههه...
♤اپا...ساعت ۱ ترافیک...هووف...خیلی هب فقط خواستم ببینم سالمید یا نه...
_اوه...عزیزمممم...ما خوبیم شما بخوابین...خب؟
♤خوش بگذره اپاااا(خنده)
_یااا بچه...
بوق بوق...
تهیونگ سرشو تکون داد و به کوک که دهنشو نگه داشته بود نگاه کرد...
_معذرت میخوام عزیزم...به کارمون برسیم(نیشخند)
..............
♤اما من رو تختم حساسم میدونی که...
دونگ ووک نفسشو کلافه بیرون فرستاد و دست ظریف سانمی و گرفت...
♧بیا بریم...پرنسس خانوممم تنها باشن...
سانمی و توی اتاق برد و با دستش به تخت اشاره کرد...
♧چطوره امشبو اینجا بخوابی؟
سلامممم هه سان هستم😍👋🏻
دوستون دارممم💖
VOUS LISEZ
talk to me
Fanfiction[تمام شده✅] جئون جونگ کوک عکاسی که درست یک ساله عاشق مدلی که جدیدا حسابی درخشیده کیم تهیونگ ملقب به وی شده... +شرط استخدامش بالای ۳۰ سال بودنه...ولی من هنوز ۲۴ سالمههههه... 🐾🐾🐾🐾🐾🐾🐾 جونگ وویونگ پسری تنها که دوست و ادیتور جونگ کوکه و تاحالا چند...