talk to me(part48)

3.5K 428 129
                                    

*چیزی نیست...فشار عصبی بهش وارد شده...

تهیونگ جلوی دکتر که میخواست بره رو گرفت و به انگلیسی گفت...

_فشار عصبی؟...اخه...چرا؟...

*برای خیلی چیزا میتونه باشه...یه اتفاق بد یا ترسناک..یا یادآوری همچین مسائلی خیلی چیزا هستن...ببخشید من باید برم...

تهیونگ به دیوار تکیه داد و دکتر از کنارش رد شد...

یعنی...یعنی انقدر براش بد و ترسناک بوده؟...اما...اما من فکر‌کردم...‌اون مازوخیسته...اون لذت میبرد...مطمئنم...من...

*همراه جئون...همراه اقای جئون‌‌‌...

تهیونگ سریع سمت پذیرش رفت و به پرستار نگاه کرد...

_منم...

پرستار برگه ایو جلوی تهیونگ گذاشت...

*این صورتحسابه...تشریف ببرید صندوق حساب کنید...

_مرخصه؟...

*سرمشون تموم شه میتونید ببریدش...

تهیونگ سمت صندوق رفت و بعد از پرداخت صورت حساب اروم لای در اتاق کوک و باز کرد...

روی تخت خوابیده بود و لبای نیمه بازش خشک شده بودن...

داخل اتاق رفت و روی صندلی کنار تختش نشست...

ازوسایل داخل جیبش که روی میز کنار تخت گذاشته بودن‌...برق لبشو برداشت و درشو باز کرد...

کمی بو کردش که عطر توت فرنگی ترش و شیرینش توی ریه هاش پیچید...

_پس برق لب میزنی؟(نیشخند)

سمت کوک خم شد و اروم برق لب و روی لباش کشید...

با سر انگشتش لباشو چرب کرد و از لمسشون لذت برد‌...

_پسر کوچولوی من...(لبخند)

نگاهی به جونگ کوک که حالا لباش برق میزدن کرد...با هر نفسی که میکشید عطر توت فرنگیش به مشام تهیونگ میخورد و برای خوردن اون توت فرنگیای خوشمزه کم طاقت ترش میکرد...

اروم عقب کشید و روی صندلی نشست و به سرانگشتش که هنوز چرب و براق بود نگاه کرد...

انگشتشو روی لبای خودش گذاشت و مزه لبای توت فرنگی کوکیشو چشید...

_انقدر اذیتت کردم؟...برای همین بعدش دیگه خبری ازت نشد؟...

دست خالکوبی شده ی کوک و گرفت و نوازش کرد...

_تو خودت توی قرارداد اینطوری نوشتی...شاید...برای بار اولت...یکم زیاده روی کردیم..هردومون هوم؟...

سرشو روی دست کوک گذاشت و چشماشو بست...

_فقط بهم بگو خودشی...قول میدم هرچی تو بخوای بشه...

talk to meWhere stories live. Discover now