talk to me(part 45)

3.2K 420 138
                                    

کوک شوکه و گیج به تهیونگ نگاه میکرد‌...

پسرکوچولوی گمشدش؟...منظورش  چیه؟...

تهیونگ نیشگون ناگهانی ای از رون کوک گرفت که اخ ریزی از بین لباش در رفت.‌..

_دیدی میتونی بیب؟(پوزخند)

کوک نمیدونست از لقب جدیدش خوشحال باشه یا از گندی که زده...

*لطفا کمربندتونو ببندید جناب...

نگاهش و از کوک گرفت و سرتکون داد و کمربند خودشو بست...

جونگ کوک با ترس به روبه رو خیره شده بود و ارزو میکرد زودتر از این شرایط لعنتی خلاص شه...

تهیونگ_خب...حرفی نداری؟

جونگ کوک اب دهنشو قورت داد و سرشو به معنی نه تکون داد...

تهیونگ با عصبانیت دستشو روی دسته ی صندلیش کوبید و چشماشو بست...

_خیلی خببب...بالاخره که میفهمم...

.............

×م‌...منم...همی...نطور...

با خجالت و به سختی گفت و سریع پتو رو روی سرش کشید...

سان با خنده سرشو عقب برد و از اتاق بیرون رفت...

÷منم همینطور؟...یعنی چشمای منم دلیل زنده بودنشه؟...یا...من منبع آرامششم...چرا انقد دو پهلو و خجالتی حرف میزنه؟...

><کی بابایی؟...داری با خودت صحبت میکنی؟...

سان به ووجین که دم در منتظرش بود نگاه کرد...

÷عاااه‌.‌..عسلم مگه نگفتم برو تو اتاق تا من بیام؟

><نگران وودونگی بودم‌...

سان ووجین و بغل کرد و توی اتاق رفت...

÷نگران نباش عزیزم خوب میشه(لبخند)

ووجین روی زمین نشست و کتاب و دفترشو جلو کشید...

><باید بوسش میکردی!

سان با تعجب به ووجین نگاه کرد و ابروشو بالا انداخت...

÷ها؟...چی؟..

><بووووس...اینجوری سریع خوب میشد...دردشم یادش میرفت...مثل من که همیشه بوسم میکنی!

مثل من که همیشه بوسم میکنی!

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
talk to meWhere stories live. Discover now