کوک با دقت به عکس نگاه کرد...
+جیهوپ اینه؟...(متعجب)
چو نگران گوشیو سمت خودش برگردوند تا ببینه چه عکسیو نشون داده...
~بله...چیزی شده؟...
+این هوسوکهههه!(خوشحال)مطمئنم خودشه اون لبخند لعنتیش هنوزم ارامش بخشه...
~شما میشناسیدش؟...
کوک بلند شد و سمت اتاق رفت...
+معلومه هم کلاسی قدیمیه...خیلی وقت بود ازش خبر نداشتم...
قبل از اینکه وارد اتاق بشه ایستاد...
+چقدر دیگه تا شام مونده؟...
~عاا...حدودا یک ساعت...
+خوبه...بهش زنگ بزن و بگو برای شام بیاد اینجا...
چو هول شد و گوشیو تو جیبش گذاشت...
~ام...امشب؟...+اره...اوه نگران نباش...
چو لبخند هول هولکی ای زد و از استرس گوشه ی پیشبندشو تو مشتش مچاله کرد...اون اصلا امادگی نداشت برای اینکه بخواد به جیهوپ شغلش و زندگیشو نشون بده...
جونگ کوک که حال چو رو دید اومد سمتش و شونه های ظریفشو گرفت...
+هی...مشکلی هست؟...
~من...من هنوز راجب خودم بهش چیز زیادی نگفتم...(خجالتی)+این که مشکلی نیست اون دوست منه من همه چیز و براش توضیح میدم...بعدشم اگر دوستت داشته باشه باید هر جوری که هستی قبولت کنه...در غیر این صورت من اجازه ی این ازدواج و نمیدم...
چو با قدردانی به کوکی که توی این چند سال براش مثل تموم خانواده ی نداشتش بوده نگاه کرد...
~پس...میرم بهش زنگ بزنم...
کوک موهای لختشو از صورتش کنار داد...
+خوبه...اگر قبول کرد بیا اتاقم میخوام موهاتو برات ببافم...
چو به این عادت بچگانه ی کوک لبخندزد...
~باشه حتما...جونگ کوک سمت اتاقش رفت و لباسشو با یه
استین بلند سفید و تیشرت ابی و شلوار راحتی سفید عوض کرد...
KAMU SEDANG MEMBACA
talk to me
Fiksi Penggemar[تمام شده✅] جئون جونگ کوک عکاسی که درست یک ساله عاشق مدلی که جدیدا حسابی درخشیده کیم تهیونگ ملقب به وی شده... +شرط استخدامش بالای ۳۰ سال بودنه...ولی من هنوز ۲۴ سالمههههه... 🐾🐾🐾🐾🐾🐾🐾 جونگ وویونگ پسری تنها که دوست و ادیتور جونگ کوکه و تاحالا چند...