talk to me(part 12)

3.6K 568 51
                                    

کوک با دقت به عکس نگاه کرد...

+جیهوپ اینه؟...(متعجب)

چو نگران گوشیو سمت خودش برگردوند تا ببینه چه عکسیو نشون داده...

~بله...چیزی شده؟...

+این هوسوکهههه!(خوشحال)مطمئنم خودشه اون لبخند لعنتیش هنوزم ارامش بخشه...

~شما میشناسیدش؟...

کوک بلند شد و سمت اتاق رفت...

+معلومه هم کلاسی قدیمیه...خیلی وقت بود ازش خبر نداشتم...

قبل از اینکه وارد اتاق بشه ایستاد...

+چقدر دیگه تا شام مونده؟...

~عاا‌...حدودا یک ساعت...

+خوبه...بهش زنگ بزن و بگو برای شام بیاد اینجا...

چو هول شد و گوشیو تو جیبش گذاشت...
~ام...امشب؟...

+اره...اوه نگران نباش...

چو لبخند هول هولکی ای زد و از استرس گوشه ی پیشبندشو تو مشتش مچاله کرد...اون اصلا امادگی نداشت برای اینکه بخواد به جیهوپ شغلش و زندگیشو نشون  بده...

جونگ کوک که حال چو رو دید اومد سمتش و شونه های ظریفشو گرفت...

+هی...مشکلی هست؟...
~من...من هنوز راجب خودم بهش چیز زیادی نگفتم...(خجالتی)

+این که مشکلی نیست اون دوست منه من همه چیز و براش توضیح میدم...بعدشم اگر دوستت داشته باشه باید هر جوری که هستی قبولت کنه...در غیر این صورت من اجازه ی این ازدواج و نمیدم...

چو با قدردانی به کوکی که توی این چند سال براش مثل تموم خانواده ی نداشتش بوده نگاه کرد...

~پس...میرم بهش زنگ بزنم...

کوک موهای لختشو از صورتش کنار داد...

+خوبه...اگر قبول کرد بیا اتاقم میخوام موهاتو برات ببافم...

چو به این عادت بچگانه ی کوک لبخندزد...
~باشه حتما...

جونگ کوک سمت اتاقش رفت و لباسشو با یه
استین بلند سفید و تیشرت ابی و شلوار راحتی سفید عوض کرد...

جونگ کوک سمت اتاقش رفت و لباسشو با یهاستین بلند سفید و تیشرت ابی و شلوار راحتی سفید عوض کرد

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.
talk to meTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang