talk to me(part 90)

1.9K 224 92
                                    

۱ هفته بعد

*خب...خب...تبریک میگم(لبخند)...شما الان هردوتون توانایی بچه دار شدن و دارید...همین امروز این فرمو پرمیکنید و ظرفای مخصوص و میگیرید و تا فردا برامون میاریدش...

چالهای گونه ی سان مشخص شد و فشار دستش که روی پهلوی وویونگ بود و بیشتر کرد...

وویونگ لبخند خوشحالی زد و دست سان که روی پهلوش بود و محکم گرفت...

_عاه...باورم نمیشه...یعنی اگه فردا اسپرم و تزریق کنید...دیگه...ما هم بچه دار میشیممم؟...(شگفت زده)

*بله اقای کیم...فقط(فرمو سمتشون میگیره)اینجا انتخاب کنید کدوم روش تزریق و میخواید...

تهیونگ و سان فرمو گرفتن و با همسراشون مشغول خوندن شدن...

*البته اینم بدونید که باید صبر کنید اصولا چند هفته ای یا شاید ۱ماهی طول میکشه تا علائم بروز کنن و شما متوجه چیزی بشید...امکانش هست که با تزریق اول اتفاقی نیوفته...

کوک با نگرانی به دکتر نگاه کرد...

+یعنی چی؟...یعنی اونوقت...

*نه نه نگران نباشید میتونید دوباره تزریق و انجام بدید...(لبخند)

هردو مشغول پر کردن فرم شدن و روش کپسول و انتخاب کردن...

۱ماه بعد

+ته ته تهیوونگگگگگ!

تهیونگ با ترس از خواب پرید و جونگ کوک و با موهای شلخته دید که بالای سرش ایستاده...

_بیب...تو چرا بیداری؟(صدای گرفته از خواب)

جونگ کوک با لباس خواب خرگوشیش که تهیونگ برای تولدش گرفته بود بالا پایین پرید و خنده ی خرگوشیش بیشتر شد...

+دسشویی بودمممم...(خوشحال)

تهیونگ نشست و به تاج تخت تکیه داد و چشماشو مالید...

حتی توی تاریکی هم میتونست برق چشمای کوک و ببینه و نمیفهمید چرا کوک باید نصفه شب با این ذوق بیدارش کنه و از دسشویی رفتنش بگه...

_من...نمیفهمم عزیزم...

جونگ کوک موهاشو کشید و کنار تهیونگ نشست و سیلی ای به گونش زد...

تهیونگ با بهت لپشو گرفت و به جونگ کوک نگاه کرد...

_چی...چیکار میکنی کوکو؟...

+زدم تا خواب از سرت بپرههه...خنگوووول میگم الان دسشویی بودم بالا اوردمممم حالت تهوعععع...میفهمیییی؟...

تهیونگ که تازه از خواب بیدار شده بود و مغزش داشت لود میشد کلماتی که شنید و کنار هم چید...

دسشویی...حالت تهوع...خوشحاله...او...وااااااااییییییی...

با دستش تو پیشونیش زد که صدای بلندی داد...

talk to meWhere stories live. Discover now