۳ماه بعد(هفت ماهگی وویونگ و کوکی)
در حالی که پشت میز اتو نشسته بود لباسای سان و اتو میکرد و به حرفای ووجین گوش میداد...
><بعدش من بهش گفتم این کار بدیه که کسی که ازت کوچیکتره رو بزنی تازه جیسو دخترهم بود...
وویونگ پیراهن و روی تخت گذاشت و مشغول اتو کردن شلوار شد...
×واااو چه پسر جنتلمنی دارم...خب سونگ چی گفت؟...
ووجین لباشو غنچه کرد و اجرهای اسباب بازیشو تو دستش جا به جا کرد...
><گفت خواهر خودمه هرجور بخوام باهاش رفتار میکنم...
وویونگ نفسشو کلافه بیرون فرستاد و اتو رو از برق کشید...
اروم از پشت میز بلند شد و روی صندلی کوچیک جلوی میز توالت نشست...
×میدونی عزیزم هرچی بزرگتر بشی یاد میگیری یه سری ادما حتی ارزش بحث کردنم ندارن...
ووجین خواست چیزی بگه سان داخل اتاق شد...
÷میذاشتی من اتو کنم عزیزم...
×نه دیگه تموم شد...
از پشت میز بلند شد و سمت ووجین اومد سرشو بوسید...
×بابایی به ووجین کمک کن آجراشو جمع کنه...
سان کنار ووجین نشست و با هم مشغول جمع کردن وسایل شدن...
وویونگ هم داخل حموم رفت تا وان و پر کنه...
×سان کارت تموم شد بیا حموم...
سان باشه ی بلندی گفت و ووجین و بغل کرد...
توی اتاقش برد و روی تخت خوابوندش...
÷عزیز دلم یکم بخواب که شب خونه ی کوکی و عمو ته خسته نباشی خب؟...
ووجین سرشو تکون داد و لباشو غنچه کرد...
سان خندید و چونشو بوسید و موهاشو از صورتش کنار داد...
÷لب نمیشه عزیزم...گفتم که...
><ولی تو لبای پاپا رو بوس میکنی...
سان نوک دماغشو بوسید و محکم بغلش کرد...
YOU ARE READING
talk to me
Fanfiction[تمام شده✅] جئون جونگ کوک عکاسی که درست یک ساله عاشق مدلی که جدیدا حسابی درخشیده کیم تهیونگ ملقب به وی شده... +شرط استخدامش بالای ۳۰ سال بودنه...ولی من هنوز ۲۴ سالمههههه... 🐾🐾🐾🐾🐾🐾🐾 جونگ وویونگ پسری تنها که دوست و ادیتور جونگ کوکه و تاحالا چند...