talk to me(part 96)

1.8K 219 84
                                    

۳ماه بعد(هفت ماهگی وویونگ و کوکی)

در حالی که پشت میز اتو نشسته بود لباسای سان و اتو میکرد و به حرفای ووجین گوش میداد...

><بعدش من بهش گفتم این کار بدیه که کسی که ازت کوچیکتره رو بزنی تازه جیسو دخترهم بود...

وویونگ پیراهن و روی تخت گذاشت و مشغول اتو کردن شلوار شد...

×واااو چه پسر جنتلمنی دارم...خب سونگ چی گفت؟...

‌ووجین لباشو غنچه کرد و اجرهای اسباب بازیشو تو دستش جا به جا کرد...

‌ووجین لباشو غنچه کرد و اجرهای اسباب بازیشو تو دستش جا به جا کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

><گفت خواهر خودمه هرجور بخوام باهاش رفتار میکنم...

وویونگ نفسشو کلافه بیرون فرستاد و اتو رو از برق کشید...

اروم از پشت میز بلند شد و روی صندلی کوچیک جلوی میز توالت نشست...

×میدونی عزیزم هرچی بزرگتر بشی یاد میگیری یه سری ادما حتی ارزش بحث کردنم ندارن...

ووجین خواست چیزی بگه سان داخل اتاق شد...

÷میذاشتی من اتو کنم عزیزم...

×نه دیگه تموم شد...

از پشت میز بلند شد و سمت ووجین اومد سرشو بوسید...

×بابایی به ووجین کمک کن آجراشو جمع کنه...

سان کنار ووجین نشست و با هم مشغول جمع کردن وسایل شدن...

وویونگ هم داخل حموم رفت تا وان و پر کنه...

×سان کارت تموم شد بیا حموم...

سان باشه ی بلندی گفت و ووجین و بغل کرد...

توی اتاقش برد و روی تخت خوابوندش...

÷عزیز دلم یکم بخواب که شب خونه ی کوکی و عمو ته خسته نباشی خب؟...

ووجین سرشو تکون داد و لباشو غنچه کرد...

سان خندید و چونشو بوسید و موهاشو از صورتش کنار داد...

÷لب نمیشه عزیزم...گفتم که...

><ولی تو لبای پاپا رو بوس میکنی...

سان نوک دماغشو بوسید و محکم بغلش کرد...

talk to meWhere stories live. Discover now