با تردید به کوک که حسابی خسته بود نگاه کرد...
باید بگم؟...اون حتما در مورد این مسائل میدونه...
حلقه دستاشو دور فرمون تنگ تر کرد و لبشو تر کرد...
×خب...چه خبر از تهیونگ...همه چی خوب پیش میره؟...
جونگ کوک کمی سمت وویونگ چرخید و با شوق شروع کرد...
+عاههه وو...اون خیلی عجیبه...منو غیر مستقیم لمس میکنه...حتی دیگه راحت میتونه حرفامو لب خونی کنه...و...اوووف هرروز داره جذابتر میشه...
×هوووم...اینا خوبن مگه نه؟...
+اره...معلومه...دارم بهش نزذیکتر میشم...تازه با هزار استرس و بدبختی بهش کارت دعوت دادم و اون با یه شرط قبول کرد...
×اونم میاد؟...
+اره...میدونی شرطش چی بود؟...
×ها...نه نه...
+گفت وقتی دعوتم کردی خودتم باید از اول تا اخر جشن پیشم باشیییی(ذوق زده)
×اووه...چینجا؟...اون یُبس بیریخت از اینکارا هم بلده؟...
+یاااا اینجوری نگو...اون خیلی مهربونه...فقط...خیلی زود با کسی کنار نمیاد...
×هوووف...کوک...تو عقل داری؟
+چی؟...چرا؟...مگه کار اشتباهی کردم؟...
وویونگ توی کوچه پیچید و جلوی ساختمان کوک نگه داشت...
ماشین و خاموش کرد و سمت کوک چرخید...
×اره...ببینم میخوای تو جشن لال باشی؟...فکر نمیکنی برای چی قبول کرده؟...
کوک کمی به بیرون نگاه کرد و با چشمای براقش به وو خیره شد...
+چ....چرا؟...
×چون از یه نفر اونجا بپرسه تو لالی یا نه...میخواد ته و توی کارتو دربیاره...
+ولی...شاید اینطور نباشه...
×امیدوارم اینطور نباشه کوک...اگر لو بری...یا بهت اسیبی بزنه...یا توهینی بکنه...یا سان اخراج بشه...اون شرکت رو سر کیممم فاکینگگ تهیونگتت خراب میکنم!
کوک دست باند پیچی شده ی وویونگ و گرفت و نوازش کرد...
+اروم باش وو...قسم میخورم ازکنارش تکووون نخورم...به هوسوک و چو و سان هم میسپرم حواسشون باشه...من واقعا خوشحالم که همچین دوست مهربونی دارم...حواسمو جمع میکنم وو قول میدم...
وویونگ نفس عمیقی کشید و سرشو به فرمون تکیه داد...
چرا کوک قبل هر کاری یکم فکر نمیکرد...چرا هنوز مثل یه بچه با احساسات و شور و شوق لحظه ایش تصمیم میگیره...
کوک گلوشو صاف کرد و سمت وویونگ خم شد...
+بیا بریم بالا...
YOU ARE READING
talk to me
Fanfiction[تمام شده✅] جئون جونگ کوک عکاسی که درست یک ساله عاشق مدلی که جدیدا حسابی درخشیده کیم تهیونگ ملقب به وی شده... +شرط استخدامش بالای ۳۰ سال بودنه...ولی من هنوز ۲۴ سالمههههه... 🐾🐾🐾🐾🐾🐾🐾 جونگ وویونگ پسری تنها که دوست و ادیتور جونگ کوکه و تاحالا چند...