talk to me(part 102)

1.7K 203 36
                                    

+چوآ؟...

تهیونگ تکون ریزی خورد و ناله ی بمی کرد...

_عاه...یکم بالا تر...

جونگ کوک درحالی که با شکم بزرگش روی کمر تهیونگ نشسته بود دستشو بالا تر برد و کتفای تهیونگ و ماساژ داد...

+انقد هر هفته پیش ماساژور های مختلف میرفتی سوسول شدی تهیونگ...۱ماه تنت ماساژ ندیده ببین چجوری عاه و ناله میکنی...

_اخخ...همونجا همونجا...

جونگ کوک سری تکون داد و شونه های تهیونگ و ماساژ داد...

+یوبو...

_جانم...

+میگم‌...تو نظرت چیه؟...

_راجب چی؟...

+رحم...نگهش دارم؟...

_عاههه...بیا پایین عزیزم...

جونگ کوک اروم پایین اومد و روی تخت رو به روی تهیونگ نشست...

تهیونگ سرشو روی پاهای کوک گذاشت و گوششو به شکمش چسبوند...

_بیب...میدونی که من عاشق بچم...اما اصلا اصلا نمیتونم به هیچ قیمتی دوباره درد کشیدن تورو ببینم...

شکم کوک و بوسید که بچه ها لگدای ارومی زدن...

_حالا که خدا بهمون دوقلو داده...تازه از هردوتا فرشتش...پس بیا درش بیاریم...این رحم میتونه بعدا به یه زوج دیگه مثل خودمون کمک کنه(لبخند)

جونگ کوک با لبای نیمه باز به تهیونگ نگاه کرد...

ته دستشو روی سینه ی کوک گذاشت و اروم هلش داد...

کوک روی تخت دراز کشید که تهیونگ هم کنارش دراز کشید و طبق عادت دوست داشتنی جدیدش سرشو روی سینه ی کوک گذاشت...

+پس...درش میاریم...

....................

×عانده عاندهههه...تفریق همون منها عه عزیزم...

ووجین درحالی که تخته وایت بردش جلوش بود درماژیکشو بست و سریع اشتباهشو پاک کرد‌...

><ببخشید ببخشید...

وویونگ خندید و از گیلاسای رو به روش توی دهن ووجین گذاشت...

×درست نشد یوبو؟...

سان کلافه از سر لپ تاپ وو بلند شد و درشو بست...

÷عاه...نه...فکر‌کنم ویرووسی شده...

کنار‌ وویونگ نشست و نگاهی به کوک که غرق حساب و کتاب بود انداخت...

امسال کلاس دوم رفته بود و طبق معمول وویونگ مشغول تمرین باهاش بود...

سرشو چرخوند و به لبای درشت وو که گیلاسای قرمز و از وسط نصف میکردن و میمکیدن نگاه کرد...

قلب_شارالالارالالااااااا🤤🌸🍃🍒👄

عقل_عجب گیلاسایی خریدی سان...بهت گفتم این مغازه جنساش تازه تره...

قلب_بجنببببب ووجین روش اونوره...

سان دوباره نگاهی به ووجین کرد و وقتی مشغول کار دیدش چونه ی وویونگ و گرفت و سرشو سمت خودش چرخوند...

وویونگ با نصف گیلاسی که توی دهنش بود با تعجب به سان نگاه کرد...

سان اروم سرشو جلوبرد و نصفه ی دیگه گیلاسو از لبای‌وو بیرون کشید و بعد مک آرومی به لبای ملسش زد...

><دیگه درست نوش...

><عاااا من هیچی ندیدم

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

><عاااا من هیچی ندیدم...

دستشو از روی چشماش برداشت و با کنجکاوی به اپا و پاپاش نگاه کرد...

‌وویونگ لب خیسشو داخل دهنش برد و با گونه هایی که داشتن کم کم داغ میشدن به ووجین نگاه کرد...

‌وویونگ لب خیسشو داخل دهنش برد و با گونه هایی که داشتن کم کم داغ میشدن به ووجین نگاه کرد

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

×هایششش سان...

سان تکخندی زد و خواست چیزی بگه که زنگ‌ایفون به صدا دراومد...

موهای ووجین و بهم ریخت و بلند شد و سمت آیفون رفت...با دیدن مرد توی صفحه چشماش برق زد و سریع گوشیو برداشت...

÷اپااااا...

سلام هه سان هستم🤩👋🏻

عاااااشقتونم💞💞💞💞

کاور...هزارررانننن عر هم کم است...

talk to meTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang