talk to me(part 88)

1.9K 243 80
                                    

÷پس اگر لازمه انجامش بدیم...

×نه...

سان نگاهی به وویونگ کرد و دستشو گرفت...

÷عزیزم من نمیتونم ببینم تو درد بکشی...

وویونگ روشو سمت دکتر کرد و مصمم تر ادامه داد...

×من این بچه رو میخوام...صبر میکنم...استراحتمو بیشتر میکنم...هرکاری میکنم تا بدنم رحمو پس نزنه...

÷ولی...

*اشکالی نداره...نگران نباشید اقای چوی...قرار نیست اسیب جدی ای به همسرتون وارد بشه...ما یک هفته ی دیگه هم صبر میکنیم...اگر تا اون موقع شرایط بهتر نشده بود...(روبه وویونگ)باید قبول کنید که رحمو از بدن خارج کنیم...

وویونگ اروم سر تکون داد و دست سرد سان که روی رانش بود و گرفت...

*وشما...میتونیم همین فردا تزریق و...

+نه...اگر میشه...باهم انجامش بدیم...میشه؟...

*اوه...بله میشه...پس...۱هفته ی دیگه میبینمتون...و شما‌...خیلی مراقب همسرتون باشید...(روبه تهیونگ)شما هم همینطور...

.............

تهیونگ اروم و درو باز کرد و داخل اتاق رفت...

_کوکو‌...

وقتی صدایی ازش نشنید داخل شد و کوک و درحالی که گوشه ای از تخت جمع شده بود و برق چشماش از نورگوشی بیشتر شده بود دید...

_یاااا...لیتل بانی من داره چیکار میکنه؟...

روی تخت سمت کوک رفت که کوک با خنده ی خرگوشی ای نگاهش کرد و پتورو کنار داد تا ته هم پیشش بیاد...

روی تخت سمت کوک رفت که کوک با خنده ی خرگوشی ای نگاهش کرد و پتورو کنار داد تا ته هم پیشش بیاد

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

(واااااااااییییییی چرا این بشر انقد خوردنیههههه🥵😭😩)

+بیا بیا...اینارو ببین ته ته...با دیدنشون هم دلم ضعف میره‌...چه برسه به اینکه بخوام تو تن بچمون ببینممممم...(چشمای ستاره بارون)

تهیونگ کنارش نشست و به تاج تخت تکیه داد...

چشمای کوک و بوسید و لبخندی زد...

_ببینم لاولی...

_ببینم لاولی

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.
talk to meTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang