رئیس: یبار دیگه به اسم بچه توهین کنی حقوقتو نصف میکنم!
گفتم: لیلیث اسم قشنگیه! راستش منم به اسم ماریا فکر کرده بودم ولی حالا که نظر همه رو شنیدم یکم دو دل شدم!
شرلی:نیاز نیست به خودت فشار بیاری. هنوز که معلوم نیست دختر میشه یا پسر.
رئیس: به فرم شکمش نگاه کن! دختر میشه!
بیلی سیب روی میز رو برداشت و گازی بهش زد و گفت:
- من که از حقوق اسمم دفاع کردم! پس خداحافظ.
و از اتاق رفت بیرون.
رئیس گفت:
- راستش من دلم خیلی اسم ویکتوریا رو میخواد ولی اگه دوست داری چیز دیگه ای بزاری، مخالفتی نمیکنم.
شرلی: هی! اینو من قرار بود بگم!
رئیس پوزخندی زد و گفت:
-دیر شد! کارآگاه بزرگ هلمز~
شرلی: مرتیکه!
داشتم به اسم ها فکر میکردم...
ویکتوریا، لیلیث و ماریا...
یعنی قاطیشون کنم؟ و-ی-ک-ت-و-ر-ی-ا ... ل-ی-ل-ی-ث ....
م-ا-ر-ی-ا ...!
لی لی... می می...ریا... میا... لی لین... لین لین... آهان!
پیداش کردم!با صدای بلند گفتم:
- پیداش کردم!
شرلی: چیو پیدا کردی لیام؟
- اسم! اسم بچه ی دختر!
رئیس: چه اسمی؟
با افتخار از نتیجه ی جورچینی اسم ها، گفتم:
- میالین!
شرلی: میا...لین؟!
-اوهوم!
رئیس: لین لین!
شرلی: میالین! گفتش میالین!
.....
(زمان حال_لندن)
لوئیس خندید و گفت:
- چه راه عجیبی واسه پیداکردن اسم انتخاب کردی نی-سان!
+ عجیب بود واقعاً! ولی نمیدونی اسم انتخاب کردن چقدر سخته!
لوئیس به میالین که تو بغلش خوابیده بود، نگاهی انداخت و گفت:
-آره، همینطوره... نی-سان! بچه خوابید!
+ الان ازت میگیرمش.
- نی-سان! فقط... یه مشکلی هست!
+ مشکل؟!
- میالین... لباسمو...
ویلیام خودش رو به لوئیس نزدیک کرد تا از نزدیک مشکل رو ببینه. میالین دودستی به پیراهن لوئیس چنگ زده بود و توی همون حالت خوابش برده بود! ویلیام گفت:
- لوئیس! نگران نباش الان آزادت میکنم!
+ نه! ممکنه بیدار بشه!
YOU ARE READING
Blood turns Lili red (Moriarty The Patriot)
Fanfiction...ماجرا از این قراره که شرلوک هلمز و ویلیام جیمز موریارتی بعد از گذراندن سه سال متوالی در آمریکا به عنوان کاراگاه خصوصی، همراه بچشون به بریتانیا برمیگردن. بچه ای که به جمع آن ها، امید تازه ای می بخشه~ «تمام حقایقی که می توانیم ببینیم به آن چیزی که...