•°پارت 39•°

61 7 12
                                    


+ عمو بیلی هنوز نرسیده اینجا.

در همین لحظه یهو یه نفر سرش رو از داخل شاخه های تنومند درخت آورد بیرون و گفت:

- دالییی~

ویلیام که از این حرکت ناگهانی شوکه شده بود، گلدون روی طاقچه رو برداشت و پرت کرد سمت اون شخص. اون بنده خدا هم برای این که از گلدون جاخالی بده خم شد و تعادلش رو از دست داد و از درخت افتاد پایین.
همه به شخصی که افتاده بود پایین خیره شدن...
باند خودش رو کنار کشید و گفت:

- دزد اومدهههه!

جک: دزد؟ همونجا بمون وگرنه شلیک میکنم!

ویلیام که حالا از افتادن بیلی هم ترسیده بود با صدای بلندی گفت:

- نه! شلیک نکن استاد! ... اون،... اون بیلیه!

شرلوک: بیلی؟! اون اینجا چه غلطی میکنه؟

مایکرفت: قرار نبود اینقدر زود برسه...

آلبرت: ویل حتماً اشتباه دیده، آدم سالم از در مگه نمیاد تو؟

شرلوک: خودت میگی آدمه سالم!

بیلی در حالی که از درد به خودش می پیچید گفت:

- آیییی.... پونی تیل-سنپااایییی! بیا کمکم کن کمرم شکست...

+ حقته‌! میخواستی آدم باشی.

- آخ... من میخواستم آدم باشم ولی سه سااااال تموم تو سنپای من بودی!

مایکرفت: نکته ی ظریفی بود!

ویلیام: بیلی~ حالت خوبه؟ شرمنده، الان میام پایین...

شرلوک دستی به صورتش کشید و گفت:

- الان خودم میرم سراغش.

و از بالای بالکن پرید توی بالکن پایین تر و از اونجا رفت پایین توی حیاط. باند خودش رو رسوند پیش شرلوک و گفت:

- جدی این دیوونه رو میشناسی؟

+ آره متاسفانه... هوی بیلی، صدات چرا در نمیاد؟ مردی؟

- نه، ولی از دست شما دوتا یه روزی میمرم...

+ دستم رو بگیر کمتر غر بزن.

بیلی دست شرلوک رو گرفت و آروم از جایش بلندش کرد. در همین فاصله ویلیام و میالین اومدن پایین و رفتن پیششون. میالین با دیدن بیلی ذوق کرد و گفت:

- بیلیییییییییییییی!!!!

+ موش موشک من!!! بیا بغلمممم~

- باشییییی~

و رفت بغلش و با دستش صورت بیلی رو قاب گرفت. بیلی هم موهای میالین رو کمی بهم ریخت و گفت:

- خوبه~ حالا آنتن روی شبکه ی خوبی تنظیم شده!

+ توجا بودیی تووو؟

Blood turns Lili red (Moriarty The Patriot)Where stories live. Discover now