•°پارت 94•°

30 4 95
                                    


(خونه ی یوروس-لندن)

دکتر بعد از معاینه رو به یوروس که متعجب نگاهشون میکرد، گفت:

- برای دل درد و حالت تهوع اش دارو نوشتم. هر روز صبح مصرف کنه... 

+ حتماً.

- فشارش هم یکم پایینه، بهتره یکم غذاهای قندی و مغذی مصرف کنه.

+ به روی چشم!

- و همینطور بهتره زیاد بهش استرس وارد نشه، برای بچه خوب نیست...

+ بچه!!؟؟؟

× من بچه دارم؟!

+ بچههههههه؟؟؟!!!

- به نظر میاد به زودی یکماه و نیمش میشه...

+ یکماه و نیممممم؟!!

× آه... درسته، یعنی من... من تو همون دوره با شرلی رابطه داشتم، پس...!

+ آه، یعنی من دوباره عمه میشم؟؟! اگه این یکی مثل میا باهوش نشه چی؟؟؟

× از الان نگران اونی؟!

- مـ-میخواین مـ-من برم؟!

+ لطفاً دکتر! شما نسخه ها رو بدین به خدمتکار ها، ما اینجا یه مشکل خانوادگی داریم!

دکتر فوری وسایلش رو جمع کرد و از اونجا رفت بیرون. یوروس روی صندلی جای دکتر نشست و گفت:

- پس تو تمام این مدت تو شکمت بچه داشتی...

+ باورم نمیشه.

- منم!

+پس من یه بچه ی دیگه دارم...!

- یه بچه ی دیگه داری... پس نقشه ی اون پیرمرد ازبین می‌ره!

+ یعنی چی؟

- اگه این بچه ات هم مثل میالین باهوش از آب در بیاد، مطمئن باش که اونم کاری باهاش نداره!

+ متوجه نمیشم یور... یعنی میگی اون راجع به میالین خبر داره؟

- آره؛ خب، بزار اینجوری بگم... پاپ میخواستش که تمام ارتباطات تو رو با هلمز ها ازبین ببره.

+ نکنه واسه همینم تو رو پیش خودش آورد؟

- همینطوره... اون هلمز ها رو سگ های وفادار به خاندان سلطنتی میدونه، برای همین هم بهم کمک کرد تا از اونها انتقامم رو بگیرم.

+ نکنه سر همین هم با میالین مشکل داره؟

- نه، دیگه نداره... من اون شب که تو توی نیومکزیکو حالت بد شده بود، میالین رو بررسی کردم و خداروشکر اصلاً به اون بابای اوسکولش نرفته و حسابی باهوشه.

+ نکنه اون پیرمرد از این باهوشی خوشش میاد؟

- اوهوم! منم بهش گفتم و اون هم بیخیالش شد... شاید حالا بشه بدون خون ریزی همه چیز رو یه مدت به تعویق انداخت.

Blood turns Lili red (Moriarty The Patriot)Where stories live. Discover now