لوئیس دست موران رو کشید و گفت:
- تو هم پاشو از رو زمین.
موران: هممم~ لوئیس جیمز موریارتی بزرگ افتخار دادن دستمو گرفتن! نکنه خبراییه؟
- یعنی دیشب اینقدر محکم کوبیدم تو سرت که امروز داری هزیون میگی؟ مرتیکه ی فرصت طلب.
....
از طرفی آلبرت از MI6 به طرف ساختمان پارلمان بریتانیا بیرون رفت و اونجا منتظر مایکرفت موند. حدود ۱۰:۲۵ دقیقه، جلسه تموم شد و اشراف یکی یکی از ساختمان خارج شدند.
آلبرت وارد ساختمان شد و به سمت جایی که دفتر مایکرفت قرار داشت پیش رفت. رهگذر هایی که از کنار آلبرت رد می شدند، به نظر نمیومد از حضورش متعجب باشند.
آلبرت مسیر رو به سمت دفتر مایکرفت طی کرد. به نظر می رسید که بخش شفاهی و قانع کردن اشراف به پایان رسیده و فقط کار های اداری انتقال اسناد باقی مونده. با حکم عفو ملکه که سه سال پیش بهش رسیده بود، به کار ها خیلی سرعت بخشیده شد. ملک ها و اموال ظبط شده به همراه القابی که متعلق به خانواده موریارتی بود...
آلبرت در رو باز کرد و رفت داخل. منشی نبود، برای همین مستقیماً رفت رسمیت میز مایکرفت. مایکرفت سرش رو بالا آورد و با دیدن چهره ی آلبرت، لبخندی زد و گفت:
- میدونستم که امروز قراره ببینمت، ولی این که با پای خودت بیای دیدنم... هممم... هیچوقت از تماشای عکس العمل هات سیر نمیشم!
+ میخواستم با چشمای خودم روند کار رو ببینم. حالا که ویلیام و میالین قراره یه مدت پیشمون بمونن، دلم میخواست مطمئن بشم که هیچ مشکلی در آینده قرار نیست به وجود بیاد.
- خیلی بدجنسی آل! رسماً داری میگی فقط بخاطر داداشت و میا اینجایی؟!
+ و یه سوالی هم داشتم.
- یعنی تو مراعات حال من حالیت نمیشه؟! هعییی... بپرس ببینم!
+ وضعیت ویلیام و شرلوک که مشخصه، به هیچ عنوان زنده بودنشون نباید برای عموم فاش بشه. حالا که چهره هاشون رو هم میشناسن، باید حواسمون بیشتر جمع باشه...
- نگران اون بخشش نباش. آب از آب تکون نمیخوره.
+ ولی میالین...
- هووم؟!
+ چطور میتونیم این که میا بچه ی اونا است رو پنهون کنیم؟ نمیشه این چند ماه بچه رو تو خونه نگه داشت یا اینکه از خودمون دور نگهش داریم. یعنی مجبوریم به عنوان یه بچه ی بی نام و نشون به افرادی که متوجه حضورش میشن معرفیش کنیم؟
- مجبور نیستیم آل. اون دوتا از قبل بهش فکر کردن. فقط کافیه وانمود کنیم فامیل های دورمون یه وصلت سر دادن و اینم بچشونه. به نظرم نیاز نیست از فامیلی جعلیش استفاده کنیم چون اونجوری مجبوریم دروغ های بیشتری رو هم انباشت کنیم.
ESTÁS LEYENDO
Blood turns Lili red (Moriarty The Patriot)
Fanfic...ماجرا از این قراره که شرلوک هلمز و ویلیام جیمز موریارتی بعد از گذراندن سه سال متوالی در آمریکا به عنوان کاراگاه خصوصی، همراه بچشون به بریتانیا برمیگردن. بچه ای که به جمع آن ها، امید تازه ای می بخشه~ «تمام حقایقی که می توانیم ببینیم به آن چیزی که...
